رمان جین
رمان جین
الکس :پس برو ازشون بپرس
جین :نامجون اینا چی میگن؟(بلند)
نامجون :جین به خدا میخواستم بهت بگم اما ترسیدم
ات:چیکار اینا داری ؟تو خودت این بلا هارو سر خودم و خودت آوردی اگه اون روز زود قضاوتم نمی کردی و بجای بیرون کردنم از خونه ازم میپرسیدی این کیه این اتفاق نمی ٱفتاد اگه بجای اینکه بری با دوستم قرار بزاری می اومدی تو بدترین شرایط پیشم دلداریم میدادی اینطوری نمی شد میدونی من چقدر گریه کردم میدونی چقدر نابود شدم مامانم تنها کسی که برام باقی موند هم مرد فکر کردم وقتی مامانم رو از دست بدم دوست پسرم میاد میگه من پیشتم من تا ابد مراقبتم اما بجاش دیدم دوستم روی پاهاش نشسته و دل میدن و قلوه میگیرن (با جیغ و داد)
جین :م...من متاسفانم من فقط میخواستم ....
ات:نمیخواد توجیح کنی ممنون از اینکه اومدین ولی من دیگه میخوام بخوابم پس لطفاً اگه میشه برید بیرون
همه رفتن بیرون که الکس اومد سمتم
الکس :ات حالت خوبه ؟
ات:دلم براش تنگ شده
الکس :بیا بغلم......نبینم گریه کنی راستش یه چیزی دکتر گفت اما نمیدونم بگم یا نه
ات:بگو
الکس :آخه
ات:بگو دیگه
الکس :ات قبل از اینکه بیان تو خونت و اینا تو حامله بودی
ات:چی من حامله بودم ؟
الکس :آره اما بچه سقط شد
نفهمیدم چی شد اشکام بدون اجازه داشتم میریختن که تو بغل گرم و نرم یکی فرو رفتم
ات:الکس
الکس:جانم
ات:کی میریم خونه ؟
الکس :نمیدونم میرم میپرسم
ات:مرسی
یک هفته بعد
داشتم عکس های قدیمی رو نگاه می کردم که با عکس های چند سال پیشم مواجه شدم اینجا اولین مسابقه ی بوکسم بود یادش بخیر خیلی دلم میخواد دوباره برم و ادامه بدم
ات:الکسسسسسسسس(عربده)
الکس :چته پدر سگ
ات:میخوام برم بوکس
الکس :میخوای بری رو جین تمرین کنی ؟😂
ات:نه رو صورت تو تمرین می کنم
الکس :نه رو صورت تو تمرین می کنم (اداش رو در آورد )
ات:اصلا با تو نمیشه حرف زد خودم میرم ثبت نام می کنم
الکس :باشه بابا بیجنبه ناراحت نشو
ات: هر وقت ثبت نامم کردی بیا پیشم تا باهات آشتی کنم
الکس : چشم دستور دیگه
ات:همین حالا هم میرم بخوابم
پارت های بعد قراره یه ورژن دیگه از ات رو ببینید
الکس :پس برو ازشون بپرس
جین :نامجون اینا چی میگن؟(بلند)
نامجون :جین به خدا میخواستم بهت بگم اما ترسیدم
ات:چیکار اینا داری ؟تو خودت این بلا هارو سر خودم و خودت آوردی اگه اون روز زود قضاوتم نمی کردی و بجای بیرون کردنم از خونه ازم میپرسیدی این کیه این اتفاق نمی ٱفتاد اگه بجای اینکه بری با دوستم قرار بزاری می اومدی تو بدترین شرایط پیشم دلداریم میدادی اینطوری نمی شد میدونی من چقدر گریه کردم میدونی چقدر نابود شدم مامانم تنها کسی که برام باقی موند هم مرد فکر کردم وقتی مامانم رو از دست بدم دوست پسرم میاد میگه من پیشتم من تا ابد مراقبتم اما بجاش دیدم دوستم روی پاهاش نشسته و دل میدن و قلوه میگیرن (با جیغ و داد)
جین :م...من متاسفانم من فقط میخواستم ....
ات:نمیخواد توجیح کنی ممنون از اینکه اومدین ولی من دیگه میخوام بخوابم پس لطفاً اگه میشه برید بیرون
همه رفتن بیرون که الکس اومد سمتم
الکس :ات حالت خوبه ؟
ات:دلم براش تنگ شده
الکس :بیا بغلم......نبینم گریه کنی راستش یه چیزی دکتر گفت اما نمیدونم بگم یا نه
ات:بگو
الکس :آخه
ات:بگو دیگه
الکس :ات قبل از اینکه بیان تو خونت و اینا تو حامله بودی
ات:چی من حامله بودم ؟
الکس :آره اما بچه سقط شد
نفهمیدم چی شد اشکام بدون اجازه داشتم میریختن که تو بغل گرم و نرم یکی فرو رفتم
ات:الکس
الکس:جانم
ات:کی میریم خونه ؟
الکس :نمیدونم میرم میپرسم
ات:مرسی
یک هفته بعد
داشتم عکس های قدیمی رو نگاه می کردم که با عکس های چند سال پیشم مواجه شدم اینجا اولین مسابقه ی بوکسم بود یادش بخیر خیلی دلم میخواد دوباره برم و ادامه بدم
ات:الکسسسسسسسس(عربده)
الکس :چته پدر سگ
ات:میخوام برم بوکس
الکس :میخوای بری رو جین تمرین کنی ؟😂
ات:نه رو صورت تو تمرین می کنم
الکس :نه رو صورت تو تمرین می کنم (اداش رو در آورد )
ات:اصلا با تو نمیشه حرف زد خودم میرم ثبت نام می کنم
الکس :باشه بابا بیجنبه ناراحت نشو
ات: هر وقت ثبت نامم کردی بیا پیشم تا باهات آشتی کنم
الکس : چشم دستور دیگه
ات:همین حالا هم میرم بخوابم
پارت های بعد قراره یه ورژن دیگه از ات رو ببینید
۱۴.۷k
۱۹ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.