پارت

پارت ۲۳

تهیونگ ویو:
خانم جانگ؟؟!!
ی..یعنی سوبیک هیانگ رو صدا زد؟! اما نه مگه همه اونن بعدشم سوبیک هیانگ نمیره با کسی...

تهیونگ رفت و نشست رو یه صندلی...
هنوزم تو فکر سوبیک هیانگ بود که یهو پا شد و تند رفت سمت در خروجی...
تهیونگ:: حس میکنم سوبیک هیانگ اینجاست...اما باکسی؟!

تهیونگ ب اطراف خوب نگاه کرد...
یه خانمو دید که سوار ماشین مردی شد ک ب تهیونگ برخورد کرد...
ولی تا خاست مطمئن شه سوبیک هیانگه ماشین رفت...

تهیونگ:: ی..یعنی درست دیدم؟! س..سوبیک هیانگه من بود؟! نه نباید اون باشه..ولی من خوب با دیدنش میفهمم خودشه...
باید بفهمم این کیه ک باهاشه
تو بد جور دردسری افتادی سوبیک هیانگ....

سوبیک هیانگ به خونش رفت و زود لباساشو عوض کرد...
با شرت و سوتین نشسته بود رو تخت و استرس داشت

سوبیک هیانگ:: منو تهیونگ دیگه جدا شدیم اما چرا بازم میترسم منو دیده باشه...ای خدا چیکار کنمممم

توهمین فکرا بود ک زنگ خونش زده شد...
سوبیک هیانگ:: ی..یعنی کیه
مدام زنگ میخورد سوبیک هیانگ یه دامن کوتاه و پیرهن پوشید و رفت درو باز کنه...

سوبیک هیانگ:: ک..کیه؟!
تهیونگ:: درو باز کن
سوبیک هیانگ:: ت..تو اینجا چ..چیکار داری
تهیونگ:: چرا زبونت بند میاد؟!
سوبیک هیانگ:: ن..نیومد از اینجا برو
تهیونگ:: نمیخام ببرمت درو باز کن
سوبیک هیانگ:: الان برام مثل یه غریبه ای لطفا برو
تهیونگ:: نزار بزور بیام
سوبیک هیانگ:: ببین میای بعد زود گورتو گم میکنی

سوبیک هیانگ درو باز کرد و تهیونگ زود رفت داخل...
تهیونگ وقتی سوبیک هیانگ رو دید رفت سمتش اما سوبیک هیانگ ازش دوری میکرد...
تهیونگ سر جاش ایستاد و به رونای سفید اندام خوشکل سوبیک هیانگ خیره شد...
خیلی دلش واسه طعم لبا و لمس کردن بدن و بغل کردنش تنگ شده بود اما سوبیک هیانگ دیگه نمیخاست برگرده پیش تهیونگ...
سوبیک هیانگ:: چته؟!
تهیونگ:: لعنت بهت...
سوبیک هیانگ سرشو پایین انداخت و چیزی نگفت...
تهیونگ:: ب کدوم دلیل فاکی منو ترک کردی؟! چطور تونستی؟! هیچی دل نداری؟!
سوبیک هیانگ:: م..منم عاشقت بودم ولی از کارای مخفیانه و دروغات متنفرم باعث شدی دیگه نخامت...
تهیونگ:: امروز جایی بودی؟!
سوبیک هیانگ:: آره
تهیونگ:: کجا؟!
سوبیک هیانگ:: بتوچه؟!
تهیونگ:: ببین حسابی دلتنگتم و نمیخام صگ شم و روی صگمو نشونت بدم مثل آدم جواب بده
سوبیک هیانگ:: من کار پیدا کردم میرم کار میکنم

تهیونگ پوزخندی زد و نگاش کرد...
تهیونگ:: شوهرت از ثروتمندترین آدمای این شهره بعد میری کار میکنی؟! مگه نگفتم حق نداری کار کنی هرچی بخوای برات فراهم می‌کنم
سوبیک هیانگ:: تو شوهرم نیستی یه دوست پسر سابق بودی دیگه چیزی بینمون نیست
تهیونگ:: دوست پسر جدیدپیدا کردی؟!
سوبیک هیانگ:: من با کسی دیگه نمیرم عمرا


Like?!
دیدگاه ها (۰)

پارت۲۴تهیونگ:: دوست پسر جدیدپیدا کردی؟!سوبیک هیانگ:: من با ک...

پارت ۲۹عشق_همیشگیسوبیک هیانگ ویو:حس کردم چیزی رومه ک پاشدم.....

پارت ۲۲عشق_همیشگیشب بود و وقت کاری سوبیک هیانگ تموم خاست بره...

پارت 21عشق_همیشگیسوبیک هیانگ پیش مشتریا سفارشیاشونو یادداشت ...

جهنم من با او🍷 فصل ۲# پارت ۴۸ا.ت : کوک ؟کوک : جان کوکا.ت : ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط