پارت

#پارت63
شیطونکِ بابا🥺💜

+ بده خودم میدوزم الان میزنی شهیدم‌ میکنی

سوزنو به دستش دادم که شروع به دوختن لباسش کرد ، بعد از یک رب بالاخره کارش تموم شد و گفت:

+ خوب بریم

تمام مدت به گوشه ای زُل زده بودم و تو فکر بودم

_ها؟ تموم شد؟ بریم

+ رنگت عین‌گچ دیوار شده غنچه!! چه مرگته؟؟

دستای عرق کردمو با لباسم پاک کردم و گفتم:

_ نمیدونم خیلی استرس دارم

+ از چی‌‌میترسی تو دیوونه؟ من پیشتم نترس

سری تکون دادم که همون لحظه آهنگی بوم بومی پلی شد و کیانا گفت:

+ ایول مهمونی شروع شد

خواست بره که بازوشو گرفت و گفتم:

_ ما اینجا برای مهمونی نیومدیم کیانا

+ باشههه حواسم هست

باهم دیگه از اتاق بیرون رفتیم و دستمو به نرده های پله گرفتم تا نیوفتم

آروم آروم پله هارو پایین میومدم تا مبادا بیوفتم و ابرو شرفم بر باد بره

با دیدن جمعیتی که اومده بودن ابروهامو بالا انداختم و به کیانا گفتم:

_ اینا کی اومدن؟؟

+ نیم ساعته تو اون اتاق کوفتی بودیم خب مهمونام رسیدن دیگه

_ آره ، بریم یه گوشه بشینیم

دست کیانارو گرفتم و به سمت میز خلوتی رفتیم ، روی میز‌ انواع و اقسام نوشیدنی ها به همراه کلی فینگر فود و میوه بود

+ آقا افراز چه رنگی پوشیده خبرمرگش؟؟

_ ست مشکی ، انگار چهلم ننشه
دیدگاه ها (۱)

تیپ آقا افراز در مهمونی😁😍🤘

#پارت64شیطونکِ بابا🥺💜_ ست مشکی ، انگار چهلم ننشه+ دیدیش بهم ...

#پارت62شیطونکِ بابا🥺💜اونم قفلی زده بود روی چشمام و پلکم‌ نمی...

#پارت61شیطونکِ بابا🥺💜به سمت اتاقی که یکی از خدمتکارا اشاره ک...

پارت ۴۲ فیک دور اما آشنا

پارت ۴۳ فیک دور اما آشنا

Part ¹²⁸ا.ت ویو:غذا که تموم شد...خودم رو به مبل تکیه دادم..ن...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط