به اتاق پدرم رفتم و در زدم

𝕡𝕒𝕣𝕥⁴¹
به اتاق پدرم رفتم و در زدم
پ.ت=بیا داخل!
آروم در رو باز کردم و رفتم داخل !
یه خانم تقریبا مسن روی صندلی نشسته بود!
یعنی این زن میخاد...؟؟
پ.ت= ایشون قراره برای معاینه ات وتحلیل برای درک دلیل سقط شدن بچه به خونه شما بیاد!!
_اهااا...
پ.ت= میتونین بیرون منتظر باشین!
دکتر=بله!
و رفت
پدرم سمتم اومد و روب‌روم وایساد!
پ.ت= میدونم ک تو کم و کسر نذاشتی! پس نگران ابرو رفتنمون نباش! تو تونستی بکاری اما نگهداریش عیب داشت!!
لبخند مسخره ای کردم و از اتاق بیرون رفتم!
_فک کرده خلم!
حین رفتن ب دکتر هم اشاره کردم ک همراهم بیاد!
اونو با خودم ب خونه بردم!
_اتتت....ات کجایی؟
آجوما=خانم توی اتاقشونن و از دیروز صبح تا الان بیرون نیومدن! و هیچی هم نخورد..
ادامش گوش ندادم و رفتم بالا!
درو با شتاب باز کردم و به ات بی حالی ک گوشه تخت کز کرده بود و گریه میکرد چشم دوختم!
_دکتر میتونین بیاین!
دکتر اومد و واسه معاینه گوشه تخت نشست!
دکتر=میشه بخوابین!
همونطوری زل زده بود ب دیوار!
رفتم و بقلش کردم و خوابوندمش!
_میتونین معاینه رو شروع کنین!
دکتر= ممنون! میتونین بیرون منتظر باشین!
_میخوام همین جا منتظر بمونم!
دکتر= هرطور راحتین!
تقریبا نیم ساعتی واسه معاینه طول کشید ولی ات همونطور بدون هیچ ریکشنی فقط نگاه می‌کرد! خیلی دلم میخواست دلیل سقط شدن بچمو بدونم!
دکتر چند تا آمپول تقویتی بهش زد و از اتاق بیرون رفتیم!
دکتر=راستش وقتی معاینشون کردم متوجه شدم ک ایشون مشکلی دارن و خب امکان داره ک نتونن دیگ بچه دار بشن!
_چیی؟؟ چطوری ممکنه؟
دکتر=متاسفم!
و رفت!
نع یعنی چی؟ آخه برای چی؟ فاجعه از این بزرگتر! انقدر گیج بودم ک نفهمیدم چطوری اومدم کنارش!
با چشمای پر از اشک بهم زل زده بود!
+هقق...بگو ک طوری نشده؟!
_مم...ما دیگ نمیتونیم بچه بیاریم! متاسفم
+چ..چییی؟ ه..هقق ته بگو ک شوخی میکنی؟
_این حقیقته! چقدر بهت گفتم آدم باش! چقدر گفتم باهام لج نکن به نفع خودته! به روشای مختلف اینو بهت فهموندم اما نفهمیدی!(داد)
+هققق
_الان هق هقای‌ تو ب چه دردم میخوره(داد)
+حالا چی میشه؟هقق به خاندانت چی میگی؟
_میگم بچمون سقط شد! ک مطمعنم تا الان نصفشون فهمیدن!
اومد بازم سوال کنه ک تلفنم زنگ خورد!
پدرم بود!
_بله!
پ.ت=همین الان بیا عمارت!
_اهمم.

تلفن و قطع کردم و به سمت عمارت حرکت کردم!

شَِرَِاَِیَِطََِِّ
لایک ۵۳(باح باح حالا برسونین😂😏)
کامنت ۱۰۴

ߊ‌ܭَܝ‌ ܩܨ ܟܿࡐ‌ߊ‌ܨ ܢ̣ܧࡅ࡙ܢܚ݅ࡐ‌ ܢ̣ܟܿࡐ‌ࡅ߭ܨ ܠߊ‌ࡅ࡙ܭ ܭࡍ߭ ܢ̣ࡅ࡙ܢ̣🫀🍷
#فیک
#ادمین
#ات
#ته.
#بی‌تی‌اس
#استری‌کیدز
#هیونجین
#فلیکس
#نونا
#هان
#اسمات
#رمان
#وانشات
#پارت
دیدگاه ها (۴۵۰)

𝕡𝕒𝕣𝕥⁴²ویو ات4هفته ای از اون ماجرا میگذره و منو ته یه چند تا ...

𝐻𝓎𝓊𝓃𝒿𝒾𝓃🫀🍷#فیک #هیونجین #فلیکس #بی‌تی‌اس‌#فلیکس##استری‌کیدز#ا...

𝕡𝕒𝕣𝕥⁴⁰ویو اتمن چیکار کردم؟ من با دستای خودم بچمو کشتم؟ هققق ...

𝕡𝕒𝕣𝕥³⁹رفتم خونه و داشتم میرفتم سمت اتاق ات ک +چی شد؟(گریون)ع...

نام فیک:عشق مخفیPart: 6ویو ات*هه نیومده داره قلدری میکنه نشو...

نام فیک: عشق مخفیPart: 48ویو ات*صدام کردن که برم داخل. پاشدم...

پارت ۱۹ فیک دور اما آشنا

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط