𝕡𝕒𝕣𝕥⁴²
𝕡𝕒𝕣𝕥⁴²
ویو ات
4هفته ای از اون ماجرا میگذره و منو ته یه چند تا رابطه ای باهم داشتیم! امروزم قراره جواب آزمایش هفته پیشم بیاد!
دلشوره دارم! اگ دیگ نتونم جوابی بگیرم! یعنی مشکل دارم!
ایندفعه دیگ غرورم اجازه نداد بچمو با دستام سقط کنم!
هرچی هم باشه تهیونگ شاید عاقل نباشه!(از تهیونگ عاقل تر زنیکه😑😂!) شاید آدم سربه هوا و سرخوشی باشع! اما آدمی نیست ک از بچش مراقبت نکنه! به خصوص این چند وقته باهام مهربون تر شده و مراقبمه!
صدای در اومد!
برگشتم و به در نگار کردم! تهیونگ با یه دسته گل و لبی خندون اومد و روبروم وایساد!
اولین بارم بود همچین لبخندی روی صورتش میدیدم! بلند شدم و روبروش وایسادم!
بقلم کرد! و توی گوشم زمزمه کرد!
_ممنونم!
ها؟؟ این تهیونگ بود! چقدر فرق گرده،چیزی خورده تو سرش؟
+امم..چیزی شده؟
بقلشو باز تر کرد وبهم زل زد و دستشو به دلم رسوند!
_آره..بابا شدم!
+ها... یعنی!یعنی من...من باردارم!
_اهمم
با تمام وجودم بقلش کردم! نمیدونستم دارم چیکار میکنم! اما این تنها ریکشنی بود ک میتونستم نسبت به پدر بچم نشون بدم! قطعا در لحظه نمیفهمی چطوری نتیجه بگیری و فقط خوشحال بودم!
+هقق...نمیدونم چی بگم!
بلندم کرد و روی میز نشوندم!
_از این به بعد نبینم کاری انجام بدی؟ یا به بچم فشار بیاری! تا اطلاع ثانوی گریه کردن و حرص خوردن ممنوع اگ ببینم گریه میکنی خودت میدونی چی میشه!هرچی خواستی یه راست به خودم میگی تا برات تهیه کنم!
همونطوری بهم زل زده بود و خط و نشون میکشید! وایی اون نمیدونه چقدر عاشق نگاه کردن به چشاش و خط نشون کشیدناشم!!
_فهمیدی؟
کیوت سری تکون دادم و گفتم:
+من یه چیزی میخوام!
_هرچی میخوای بهم بگو!
+بوس!(عوققق😑چقدر از عاشقانه بدم میاد! شماهم؟؟)
متعجب و با لبخندی شیطون آمیز بهم نگاه کرد!
_بیا جلو!
بعد سرمو گرفت و جلو کشوند و یه بوسه گوگولی رو لبام کاشت!
شاید اولین بوسه آروممون بود! حتی دوره ای ک ی پارتنر ساده بودیم آنقدر آروم نمیبوسیدم!!
لبخندی زدم و بقلش کردم!
_وقتشه آماده شی و بریم خونه ی پدرم!
سری تکون دادم و به سمت اتاق رفتم!
_یه لباس گرم بپوش!
رفتم و یه لباس گرم و مناسب پوشیدم!
بعدش رفتم پایین و با تهیونگ به سمت عمارت باباش رفتیم!
شّرّاّیّطّ
لایک ۶۲(هرچی می خواین فش بدین بیبیز شرایط بیشتر می شهه😏)
کامنت ۲۵۸
اگـر مـے خـواے بـقـیـشـو بـخـونـے لـایـکـ کـن بـیبـ🍷🫀
#فیک
#هان
#ته
#تهیونگ
#اسمات
#رمان
#وانشات
#بیتیاس
#استریکیدز
#هیونجین
#ات
#هان
#فلیکس
#نونا
#رونا
#یونا
ویو ات
4هفته ای از اون ماجرا میگذره و منو ته یه چند تا رابطه ای باهم داشتیم! امروزم قراره جواب آزمایش هفته پیشم بیاد!
دلشوره دارم! اگ دیگ نتونم جوابی بگیرم! یعنی مشکل دارم!
ایندفعه دیگ غرورم اجازه نداد بچمو با دستام سقط کنم!
هرچی هم باشه تهیونگ شاید عاقل نباشه!(از تهیونگ عاقل تر زنیکه😑😂!) شاید آدم سربه هوا و سرخوشی باشع! اما آدمی نیست ک از بچش مراقبت نکنه! به خصوص این چند وقته باهام مهربون تر شده و مراقبمه!
صدای در اومد!
برگشتم و به در نگار کردم! تهیونگ با یه دسته گل و لبی خندون اومد و روبروم وایساد!
اولین بارم بود همچین لبخندی روی صورتش میدیدم! بلند شدم و روبروش وایسادم!
بقلم کرد! و توی گوشم زمزمه کرد!
_ممنونم!
ها؟؟ این تهیونگ بود! چقدر فرق گرده،چیزی خورده تو سرش؟
+امم..چیزی شده؟
بقلشو باز تر کرد وبهم زل زد و دستشو به دلم رسوند!
_آره..بابا شدم!
+ها... یعنی!یعنی من...من باردارم!
_اهمم
با تمام وجودم بقلش کردم! نمیدونستم دارم چیکار میکنم! اما این تنها ریکشنی بود ک میتونستم نسبت به پدر بچم نشون بدم! قطعا در لحظه نمیفهمی چطوری نتیجه بگیری و فقط خوشحال بودم!
+هقق...نمیدونم چی بگم!
بلندم کرد و روی میز نشوندم!
_از این به بعد نبینم کاری انجام بدی؟ یا به بچم فشار بیاری! تا اطلاع ثانوی گریه کردن و حرص خوردن ممنوع اگ ببینم گریه میکنی خودت میدونی چی میشه!هرچی خواستی یه راست به خودم میگی تا برات تهیه کنم!
همونطوری بهم زل زده بود و خط و نشون میکشید! وایی اون نمیدونه چقدر عاشق نگاه کردن به چشاش و خط نشون کشیدناشم!!
_فهمیدی؟
کیوت سری تکون دادم و گفتم:
+من یه چیزی میخوام!
_هرچی میخوای بهم بگو!
+بوس!(عوققق😑چقدر از عاشقانه بدم میاد! شماهم؟؟)
متعجب و با لبخندی شیطون آمیز بهم نگاه کرد!
_بیا جلو!
بعد سرمو گرفت و جلو کشوند و یه بوسه گوگولی رو لبام کاشت!
شاید اولین بوسه آروممون بود! حتی دوره ای ک ی پارتنر ساده بودیم آنقدر آروم نمیبوسیدم!!
لبخندی زدم و بقلش کردم!
_وقتشه آماده شی و بریم خونه ی پدرم!
سری تکون دادم و به سمت اتاق رفتم!
_یه لباس گرم بپوش!
رفتم و یه لباس گرم و مناسب پوشیدم!
بعدش رفتم پایین و با تهیونگ به سمت عمارت باباش رفتیم!
شّرّاّیّطّ
لایک ۶۲(هرچی می خواین فش بدین بیبیز شرایط بیشتر می شهه😏)
کامنت ۲۵۸
اگـر مـے خـواے بـقـیـشـو بـخـونـے لـایـکـ کـن بـیبـ🍷🫀
#فیک
#هان
#ته
#تهیونگ
#اسمات
#رمان
#وانشات
#بیتیاس
#استریکیدز
#هیونجین
#ات
#هان
#فلیکس
#نونا
#رونا
#یونا
۵۵.۱k
۱۱ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۶۳۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.