my fierce daddy
#my_fierce_daddy
#P_3
((ویو تهیونگ))
زنگ کلاس رو زدند و همه رفتن کلاس
من و کوک دونفر بودیم تو گروه نمی دونستیم چیکار کنیم که چشمم خورد به ات
دیدم یکی از بچه های کلاس که اسمش اِمیلی بود پیشش وایساده و دارن حرف میزنن
احتمالا باهم دوست شدن و میخوان هم گروه شند
به کوک گفتم که این دوتا رو میتونیم بیاریم تو گروهمون که کوک هم گفت اوکی و رفتیم سمتشون
علامت ات +
علامت تهیونگ_
علامت کوک ×
علامت امیلی ÷
_سلام ات . سلام امیلی
×سلام دخترا
+÷ سلام
_ ات انگار با امیلی رفیق شدی
+ اره هم گروه شدیم ولی دو نفر دیگه میخواییم و هیچکی نیست.
÷ شما با کیا هستید؟
× ماهم خودمون دوتاییم کسی رو پیدا نمیکنیم
_ میگم دخترا نظرتون چیه بیاید با ما همگروه شید؟
÷ من که مشکلی ندارم اگه ات بیاد
+عااااام خب نمیدونم کسی هم نیست محبوریم بیایم . راستی
×خب خیلی خوب شد دیگه گروهمون کامل شد داداش
_ اره فقط باید شماره همو داشته باشیم تا گروه بزنیم
+کسی که سر گروه میشه باید شماره ها رو بگیره و گروه بزنه
÷ به نظرم تهیونگ سر گروه شه
× اره داداشم درسشم خوبه
+اوکی تهیونگ خودت میخوای سر گروه باشی؟
_عوووووم من که حرفی ندارم .
+راستی تهیونگ نمیخوای ایشون رو به من معرفی کنی
_ او ساری یادم رفت. این کوکه جئون جونگکوک ، رفیق بچگیمه
+خوشبختم
× مرسی
((ویو ات))
تهیونگ و اون دوستش که انگار اسمش کوک بود اومدن. هم گروهمون شدند و شماره هامون و دادیم به تهیونگ که عضو گروهمون کنه چون اون سر گروهمون شد
((ویو ات - زنگ خونه))
زنگ خونه خورد و همه وسایلا رو جمع کردیم
داشتم پیاده میرفتم خونه که دیدم یک ماشین فراری مشکی سرامیکی (عکس میزارم)بغلم وایساد خوب که نگاه کردم دیدم تهیونگه و داره میگه سوار شو
خیلی لصرار کردم ولی خب بلاخره تسلیمم کرد و گفت باهات کار دارم و بیا سوار شو
سوار شدم و ادرس و ازم گرفت ولی........
....... ادامه دارد..........
#اد_وی
#P_3
((ویو تهیونگ))
زنگ کلاس رو زدند و همه رفتن کلاس
من و کوک دونفر بودیم تو گروه نمی دونستیم چیکار کنیم که چشمم خورد به ات
دیدم یکی از بچه های کلاس که اسمش اِمیلی بود پیشش وایساده و دارن حرف میزنن
احتمالا باهم دوست شدن و میخوان هم گروه شند
به کوک گفتم که این دوتا رو میتونیم بیاریم تو گروهمون که کوک هم گفت اوکی و رفتیم سمتشون
علامت ات +
علامت تهیونگ_
علامت کوک ×
علامت امیلی ÷
_سلام ات . سلام امیلی
×سلام دخترا
+÷ سلام
_ ات انگار با امیلی رفیق شدی
+ اره هم گروه شدیم ولی دو نفر دیگه میخواییم و هیچکی نیست.
÷ شما با کیا هستید؟
× ماهم خودمون دوتاییم کسی رو پیدا نمیکنیم
_ میگم دخترا نظرتون چیه بیاید با ما همگروه شید؟
÷ من که مشکلی ندارم اگه ات بیاد
+عااااام خب نمیدونم کسی هم نیست محبوریم بیایم . راستی
×خب خیلی خوب شد دیگه گروهمون کامل شد داداش
_ اره فقط باید شماره همو داشته باشیم تا گروه بزنیم
+کسی که سر گروه میشه باید شماره ها رو بگیره و گروه بزنه
÷ به نظرم تهیونگ سر گروه شه
× اره داداشم درسشم خوبه
+اوکی تهیونگ خودت میخوای سر گروه باشی؟
_عوووووم من که حرفی ندارم .
+راستی تهیونگ نمیخوای ایشون رو به من معرفی کنی
_ او ساری یادم رفت. این کوکه جئون جونگکوک ، رفیق بچگیمه
+خوشبختم
× مرسی
((ویو ات))
تهیونگ و اون دوستش که انگار اسمش کوک بود اومدن. هم گروهمون شدند و شماره هامون و دادیم به تهیونگ که عضو گروهمون کنه چون اون سر گروهمون شد
((ویو ات - زنگ خونه))
زنگ خونه خورد و همه وسایلا رو جمع کردیم
داشتم پیاده میرفتم خونه که دیدم یک ماشین فراری مشکی سرامیکی (عکس میزارم)بغلم وایساد خوب که نگاه کردم دیدم تهیونگه و داره میگه سوار شو
خیلی لصرار کردم ولی خب بلاخره تسلیمم کرد و گفت باهات کار دارم و بیا سوار شو
سوار شدم و ادرس و ازم گرفت ولی........
....... ادامه دارد..........
#اد_وی
۴.۲k
۳۰ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.