my fierce daddy
#my_fierce_daddy
#P_5
تو مکالمه ((علامت ات+ علامت تهیونگ_))
نشستیم و بدون هیچ کلامی یکم از غذا خوردیم که دیدم تهیونگ قاشقشو گذاشت روی میز و گفت
-خب من سیر شدم میرم طبقه بالا یک سری کاره انجام بدم غذات که تموم شد بیا بالا
+اوکی
((ویو تهیونگ))
رفتم بالا و به ات گفتم غذاش که تموم شد بیاد بالا
نمیدونم چرا هروقت صدای این دختر به گوشم میخوره روانی میشم و میخوام همونجا ل*ب های کیوتش ببوسم نه تهیونگ نه نباید عاشق بشی یه بار عاشق شدی بسه
فلش بک
سه سال قبل تهیونگ عاشق یه دختره میشه به نام یانگسه خیلی رابطه خوبی داشتن و حتا کار به ازدواج هم کشید قرار بود باهم عقد کنند تهیونگ رفت دنبال یانگسه از ارایشگاه برند محضر داشتن تو راه میرفتن که تصادف میکنند دوسال تهیونگ تو کما بوده و یانگسه روز اول فوت میشه و الان تهیونگ داره با افسردگیش میجنگه تا بتونه فراموش کنه
_پایان فلش بک_
((ویو ات))
غذامو خوردم و خدمتکارا اومدن ظرفارو بردن
رفتم بالا ببینم تهیونگ چیکارم داره از خدمتکارا بالا پرسیدم تهیونگ تو کدوم اتاقه رفتم در زدم
تق تق تق....
_بله؟
+تهیونگ منم بیام تو؟
_ اره اره بیا
رفتم تو دیدم تهیونگ سر کامپیوتره که گفت بیا اینجا رفتم پیشش دیدم زل زده تو چشام
+چیزی شده؟
_ عوووم ببین ات میخوام یه چیزی بهت بگم ولی خیلی میترسم
+ نترس من ادم رازداری هستم میتونی بهم اعتماد کنی
_نه بحث اعتماد نیست بحث بحثه......
تق تق تق ...
_هوفففف بله؟
+اقا . شوگا اومده شما رو ببینه
_ الان میام . ات همینجا بمون تا برگردم از اتاق بیرون نیا
.........ادامه دارد ..........
#اد_وی
#P_5
تو مکالمه ((علامت ات+ علامت تهیونگ_))
نشستیم و بدون هیچ کلامی یکم از غذا خوردیم که دیدم تهیونگ قاشقشو گذاشت روی میز و گفت
-خب من سیر شدم میرم طبقه بالا یک سری کاره انجام بدم غذات که تموم شد بیا بالا
+اوکی
((ویو تهیونگ))
رفتم بالا و به ات گفتم غذاش که تموم شد بیاد بالا
نمیدونم چرا هروقت صدای این دختر به گوشم میخوره روانی میشم و میخوام همونجا ل*ب های کیوتش ببوسم نه تهیونگ نه نباید عاشق بشی یه بار عاشق شدی بسه
فلش بک
سه سال قبل تهیونگ عاشق یه دختره میشه به نام یانگسه خیلی رابطه خوبی داشتن و حتا کار به ازدواج هم کشید قرار بود باهم عقد کنند تهیونگ رفت دنبال یانگسه از ارایشگاه برند محضر داشتن تو راه میرفتن که تصادف میکنند دوسال تهیونگ تو کما بوده و یانگسه روز اول فوت میشه و الان تهیونگ داره با افسردگیش میجنگه تا بتونه فراموش کنه
_پایان فلش بک_
((ویو ات))
غذامو خوردم و خدمتکارا اومدن ظرفارو بردن
رفتم بالا ببینم تهیونگ چیکارم داره از خدمتکارا بالا پرسیدم تهیونگ تو کدوم اتاقه رفتم در زدم
تق تق تق....
_بله؟
+تهیونگ منم بیام تو؟
_ اره اره بیا
رفتم تو دیدم تهیونگ سر کامپیوتره که گفت بیا اینجا رفتم پیشش دیدم زل زده تو چشام
+چیزی شده؟
_ عوووم ببین ات میخوام یه چیزی بهت بگم ولی خیلی میترسم
+ نترس من ادم رازداری هستم میتونی بهم اعتماد کنی
_نه بحث اعتماد نیست بحث بحثه......
تق تق تق ...
_هوفففف بله؟
+اقا . شوگا اومده شما رو ببینه
_ الان میام . ات همینجا بمون تا برگردم از اتاق بیرون نیا
.........ادامه دارد ..........
#اد_وی
۴.۵k
۳۰ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.