ادامه تکپارتی
ادامه تکپارتی
وقتی برای اولین بار میاد آرایشگاه تو ...
۲/۲
ویو آهو
به سمت عمارت بکهیون حرکت کردم (خیلی پولداره)
بعد بیست مین رسیدم وارد سالن شدم و سمت بکهیون رفتم داشتم با لبخند نزدیکش میشدم که یکدفعه چشمم خورد به کسی که کنارش وایستاده او،اون همون پسره هست که اومد سالن من یو،یونگی دوباره به راه خودم ادامه دادم رسیدم به بکهیون
+سلام بکهیوناا
@سلام آهو ببینم چقدر. خوشگل شدی ندزدنت
+هنوز آدم نشدی
_س،سلام
+عا سلام یونگی
@میشناسیش +امروز مشتری من بود
@اوممم
داشتم با بچه ها حرف میزدم که یکی از دوستام صدام کرد
برگشتم دیدم لینا هست
داشتم میرفتم سمتش و که یکی از گارشون ها خورد بهم و افتادم و تمام ویسکی ها ریخت رو لباسم
سرم رو آوردم بالا گارسون کلی ازم عذر خواهی کرد میخواست دستم رو بگیره و بلندم کنه که یونگی اومد با هات ترین حالت ممکن کتشو در آورد انداخت روم بعدم بلندم کرد
بدون هیچ حرفی داشتم بهش نگاه میکردم
منو برد تو حیات و رو تاب گذاشت خودشم کنارم نشست
و به آسمون نگاه کرد
_شاید تو منو نشناسی ولی من یکساله دارم از دور نگات میکنم هیچوقت موقعیت این رو پیدا نکردم که بیام سمتت تا که امروز پیشت نوبت گرفتم
تو خیلی کیوتی امروز وقتی بهم نزدیک شدی دلم میخواست بغلت کنم ، اوهوم بغلت کنم بهت بگم دوست دارم (هنوز هم داشت به آسمان نگاه میکرد ها)
تو هم دوسم داری ؟!
(سرش رو به سمت آهو چرخوند)
ویو آهو
از حرفاش تعجب کردم یکساله داره منو از دور نگاه میکنه ؟!
برگشتم سمتش و گفتم
+میدونی من...
که حرفم با بوسیدنش قطع شد
_برام مهم نیست من بدستت میارم
+دوست دارم
_منم
@هوو بیا وسط مبارکههه
+تو کی اینجا اومدی
@هه هنوز منو نمیشناسی ، از اولش (خنده)
+_@😂
پنج سال بعد
&پس مامانی تو اینجوری با بابایی آشنا شدی ؟!
+اوهوم
_نمیدونی یونگ هی چجوری خواهش و التماس میکرد باهاش ازدواج کنم
+کی من ؟!
_نه پس من
+میکشمت !
و آهو افتاد دنبال یونگی
پایان
نظر یادت نره رفیق!
#bts#army#BTS#ARMY#BANGTAN#JHOOPE
وقتی برای اولین بار میاد آرایشگاه تو ...
۲/۲
ویو آهو
به سمت عمارت بکهیون حرکت کردم (خیلی پولداره)
بعد بیست مین رسیدم وارد سالن شدم و سمت بکهیون رفتم داشتم با لبخند نزدیکش میشدم که یکدفعه چشمم خورد به کسی که کنارش وایستاده او،اون همون پسره هست که اومد سالن من یو،یونگی دوباره به راه خودم ادامه دادم رسیدم به بکهیون
+سلام بکهیوناا
@سلام آهو ببینم چقدر. خوشگل شدی ندزدنت
+هنوز آدم نشدی
_س،سلام
+عا سلام یونگی
@میشناسیش +امروز مشتری من بود
@اوممم
داشتم با بچه ها حرف میزدم که یکی از دوستام صدام کرد
برگشتم دیدم لینا هست
داشتم میرفتم سمتش و که یکی از گارشون ها خورد بهم و افتادم و تمام ویسکی ها ریخت رو لباسم
سرم رو آوردم بالا گارسون کلی ازم عذر خواهی کرد میخواست دستم رو بگیره و بلندم کنه که یونگی اومد با هات ترین حالت ممکن کتشو در آورد انداخت روم بعدم بلندم کرد
بدون هیچ حرفی داشتم بهش نگاه میکردم
منو برد تو حیات و رو تاب گذاشت خودشم کنارم نشست
و به آسمون نگاه کرد
_شاید تو منو نشناسی ولی من یکساله دارم از دور نگات میکنم هیچوقت موقعیت این رو پیدا نکردم که بیام سمتت تا که امروز پیشت نوبت گرفتم
تو خیلی کیوتی امروز وقتی بهم نزدیک شدی دلم میخواست بغلت کنم ، اوهوم بغلت کنم بهت بگم دوست دارم (هنوز هم داشت به آسمان نگاه میکرد ها)
تو هم دوسم داری ؟!
(سرش رو به سمت آهو چرخوند)
ویو آهو
از حرفاش تعجب کردم یکساله داره منو از دور نگاه میکنه ؟!
برگشتم سمتش و گفتم
+میدونی من...
که حرفم با بوسیدنش قطع شد
_برام مهم نیست من بدستت میارم
+دوست دارم
_منم
@هوو بیا وسط مبارکههه
+تو کی اینجا اومدی
@هه هنوز منو نمیشناسی ، از اولش (خنده)
+_@😂
پنج سال بعد
&پس مامانی تو اینجوری با بابایی آشنا شدی ؟!
+اوهوم
_نمیدونی یونگ هی چجوری خواهش و التماس میکرد باهاش ازدواج کنم
+کی من ؟!
_نه پس من
+میکشمت !
و آهو افتاد دنبال یونگی
پایان
نظر یادت نره رفیق!
#bts#army#BTS#ARMY#BANGTAN#JHOOPE
۳۲.۵k
۱۸ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.