پارت ۲۶
پارت ۲۶
با صدای ارام گوشی از خواب بیدار شد
بدنش کوفته بود و به یک دوش اب گرم نیاز داشت اما از اونجایی که وقت نداشت و همین الانشم دیرش شده بود سریع از جاش بلند شد و وسایل مورد نظرشو برداشت
موهاشو با ژل مرتب کرد و کت و شلوار مشکی رنگشو پوشید و عطر تلخ و سردشم که همیشه ازش استفاده میکرد زد
از تو اینه نگاهی به خودش انداخت سوئیچ ماشینو برداشت به تماس های از دست رفته تهیونگ اهمیت نداد و اینبار خودش بهش زنگ زد
به ثانیه نکشید که صدای نگران و نسبتا عصبی تهیونگ تو سرش پیچید
&هی پسر میدونی چند بار بهت زنگ زدم اصلا نگران هستی که قرا
وسط غر زدنایه دوستش پرید و به سرعت جواب داد
_اروم باش بابا دیشب از استرس خوابم نمیبرد
خب رفیق چه خبر؟
&همه چی امادس
_خوبه... فعلا...
بدون ابنکه منتطر جوابی از جانب ته باشه تماس و قطع کرد سوار ماشین شد و به سمت ساحل راه افتاد
۱۵ مین بعد
+همونطور که هانا گفته بود داشتیم میرفتیم سمت دریا
+هیع هانا ماشینو ببر جلوتر هنوز تا دریا فاصله اس
~خفه شو و همراهم بیا
دست اتو محکم گرفت و از ماشین پیادش کرد و بعد گذاشت جلو چشماش تا جلو رو نببنه
+معلوم هست داری چیکار میکنی
~زر نزن و فقط بیا
+خیلی عجیب شدی هانا نکنه تهیونگ رفیق خل و چل کوک روت اثر گذاشته یه بار بهو میگی بیا بریم دریا بعد الانم معلوم نیست داری منو کجا
هنوز حرفش تموم نشده بود که حس کرد دستای هانا از رو صورتش برداشته شده
خواست حرفی بزنه اما با دیدن کوک که با یه دسته گل و یک جعبه روبروش ایستاده بود حرفش خورد و بهت زده به دور ورش نگاه انداخت
چه خبر بود؟
+هی ک کوک ت تو
کوک روی شن های ساحل زانو زد و انگشتر رو با چشای اشکی روبه روی ات جلو اورد
_ا ات م میشه برای همیشه مال من بشی؟
فکش قفل شده بود و با چشای خیس و گرد شده نگاهش میکرد
برای بار دوم درخواست کرد
_ات با من ازدواج میکنی
+....
_نمیخوای جوابمو بدی
+ک کو کوک(گریه)
_نمیخوای ماله من بشی؟
+ق قبوله
برای یه بار میخوام شرط نزارم ببینم چجوری حمایت میکنین🥹
با صدای ارام گوشی از خواب بیدار شد
بدنش کوفته بود و به یک دوش اب گرم نیاز داشت اما از اونجایی که وقت نداشت و همین الانشم دیرش شده بود سریع از جاش بلند شد و وسایل مورد نظرشو برداشت
موهاشو با ژل مرتب کرد و کت و شلوار مشکی رنگشو پوشید و عطر تلخ و سردشم که همیشه ازش استفاده میکرد زد
از تو اینه نگاهی به خودش انداخت سوئیچ ماشینو برداشت به تماس های از دست رفته تهیونگ اهمیت نداد و اینبار خودش بهش زنگ زد
به ثانیه نکشید که صدای نگران و نسبتا عصبی تهیونگ تو سرش پیچید
&هی پسر میدونی چند بار بهت زنگ زدم اصلا نگران هستی که قرا
وسط غر زدنایه دوستش پرید و به سرعت جواب داد
_اروم باش بابا دیشب از استرس خوابم نمیبرد
خب رفیق چه خبر؟
&همه چی امادس
_خوبه... فعلا...
بدون ابنکه منتطر جوابی از جانب ته باشه تماس و قطع کرد سوار ماشین شد و به سمت ساحل راه افتاد
۱۵ مین بعد
+همونطور که هانا گفته بود داشتیم میرفتیم سمت دریا
+هیع هانا ماشینو ببر جلوتر هنوز تا دریا فاصله اس
~خفه شو و همراهم بیا
دست اتو محکم گرفت و از ماشین پیادش کرد و بعد گذاشت جلو چشماش تا جلو رو نببنه
+معلوم هست داری چیکار میکنی
~زر نزن و فقط بیا
+خیلی عجیب شدی هانا نکنه تهیونگ رفیق خل و چل کوک روت اثر گذاشته یه بار بهو میگی بیا بریم دریا بعد الانم معلوم نیست داری منو کجا
هنوز حرفش تموم نشده بود که حس کرد دستای هانا از رو صورتش برداشته شده
خواست حرفی بزنه اما با دیدن کوک که با یه دسته گل و یک جعبه روبروش ایستاده بود حرفش خورد و بهت زده به دور ورش نگاه انداخت
چه خبر بود؟
+هی ک کوک ت تو
کوک روی شن های ساحل زانو زد و انگشتر رو با چشای اشکی روبه روی ات جلو اورد
_ا ات م میشه برای همیشه مال من بشی؟
فکش قفل شده بود و با چشای خیس و گرد شده نگاهش میکرد
برای بار دوم درخواست کرد
_ات با من ازدواج میکنی
+....
_نمیخوای جوابمو بدی
+ک کو کوک(گریه)
_نمیخوای ماله من بشی؟
+ق قبوله
برای یه بار میخوام شرط نزارم ببینم چجوری حمایت میکنین🥹
۲۰.۴k
۳۰ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.