کاش به دنیا نمیومدم
پارت 34
ویو کویین
واقعا برام سوال که به تهیونگ چه ربطی داره 😐😐
تو همین فکرا بودم که گوشیم زنگ خورد عمو هونگ بود
2الو سلام
عمو هونگ : الو سلام ببین پسر فهمیدم برادرت کیه
۲واقعا؟! کیه؟؟
عمو هونگ: عصر بیا پیشم هم ماجرای برادرتو بگم هم یه سر بریم خونه الینا تتوی قضیه سنشو در بیارم
۲عصر میام اونجا ولی از الان بگم من پامو خونه الینا نمیزارم
عمو هونگ : آها اون وقت چرا
۲بابا تو خودت میدونی که من از اون بدم میاد می خوای برم خونش؟!
عمو هونگ: من نمیدونم پس اگه نمیای حداقل خودت رسیدگی کن
۲باشه
۲فعلا
عمو هونگ: خداحافظ
گوشیو قط کرد برگشتم پشت سرم دیدم سئوک اینجاس
۲تو از کی اومدی
3تازه اومدم
2یه کاری ازت بخوام انجام میدی؟
3اهم بگو
2یجورایی یا خودت یا یکیو بفرست که به الینا نزدیک شه بعد از زیر زبونش ماجرای سنشو بکشه بیرون
3مگه سنش چه ماجرایی داره
2بابا تو شناسنامه فقط دو ماه از من کوچیک تره در صورتی که کل زمان بارداری نه ماهه آخه اصن امکان نداره
3شتتتتتتت
2منو عمو تحقیق کردیم از بیمارستانو اینجور جاها فهمیدیم ده ماه از من کوچیک تره ولی شناسنامه اینو نشون نمیده ازت میخوام بری زیر زبونشو بکشی ببینیم چند سالشه
3آها اوکی یکیو میفرستم ترتیبشو بده راستی خبر داری الینا رفته کلاس B
2اممم دارم میبینم نیست حالا چرا رفته
3احساس میکنم به خاطر تو
2بخاطر من؟!
3اهم چون ازش بدت میاد فک کنم رفته تا راحت باشی
2😐😐😐
2هفففف باشه عب نداره
ویو الینا
آخرای زنگ تفریح بود که استاد اجازه داد بریم بیرون منم رفتم بیرون و با نهایت سرعت دوییدم حیاط پشتی تا از بوفه خوراکی بخرم اخه بوفه حیاط پشتی نا محسوس چیپس پفک و لواشک و خوراکی های غیر بهداشتی اما خوشمزه میفروشه دوتا چیپس و لواشکو آبنبات خریدم و با نهایت سرعت برگشم کلاس تو راه برگشتن سانی رو دیدم که تا منو دید از حرص چشم غره رفت و با قدم های بلند از کنارم رد شد منم برگشتم سمتش و با چهره متعجبی گفتم
-سانیا؟
-چت شده
برگشت سمتم
انگار پدرشو کشته بودم خیلی عصبی یقمو گرفت و داد زد
0خفه شو ازت بدم میاد خب چرا تنهام گذاشتی انتر چرااااااا
-سانیا ببین منو خب منم...
0خفه شوووووو(با دادی که تا هفت تا محله هم میپیچه😬😬)
اینو گفت و با سرعت زیادی رفت منم نرفتم دنبالش ب خاطر اینکه زمان لازم داشت خوشبختانه کسی اونجا نبود تا صدامونو بشنوه سریع رفتم کلاس می خواستم خوراکی ها و بخورم که زنگ خورد و استاد اومد😑😑😑
ادامه دارد.....
تنها دلیلی که اینجوری شد این بود که کرم داشتم 😎اما بیاید پارت بعدو بخونید😈😈😈😈😬😬😬😬
ویو کویین
واقعا برام سوال که به تهیونگ چه ربطی داره 😐😐
تو همین فکرا بودم که گوشیم زنگ خورد عمو هونگ بود
2الو سلام
عمو هونگ : الو سلام ببین پسر فهمیدم برادرت کیه
۲واقعا؟! کیه؟؟
عمو هونگ: عصر بیا پیشم هم ماجرای برادرتو بگم هم یه سر بریم خونه الینا تتوی قضیه سنشو در بیارم
۲عصر میام اونجا ولی از الان بگم من پامو خونه الینا نمیزارم
عمو هونگ : آها اون وقت چرا
۲بابا تو خودت میدونی که من از اون بدم میاد می خوای برم خونش؟!
عمو هونگ: من نمیدونم پس اگه نمیای حداقل خودت رسیدگی کن
۲باشه
۲فعلا
عمو هونگ: خداحافظ
گوشیو قط کرد برگشتم پشت سرم دیدم سئوک اینجاس
۲تو از کی اومدی
3تازه اومدم
2یه کاری ازت بخوام انجام میدی؟
3اهم بگو
2یجورایی یا خودت یا یکیو بفرست که به الینا نزدیک شه بعد از زیر زبونش ماجرای سنشو بکشه بیرون
3مگه سنش چه ماجرایی داره
2بابا تو شناسنامه فقط دو ماه از من کوچیک تره در صورتی که کل زمان بارداری نه ماهه آخه اصن امکان نداره
3شتتتتتتت
2منو عمو تحقیق کردیم از بیمارستانو اینجور جاها فهمیدیم ده ماه از من کوچیک تره ولی شناسنامه اینو نشون نمیده ازت میخوام بری زیر زبونشو بکشی ببینیم چند سالشه
3آها اوکی یکیو میفرستم ترتیبشو بده راستی خبر داری الینا رفته کلاس B
2اممم دارم میبینم نیست حالا چرا رفته
3احساس میکنم به خاطر تو
2بخاطر من؟!
3اهم چون ازش بدت میاد فک کنم رفته تا راحت باشی
2😐😐😐
2هفففف باشه عب نداره
ویو الینا
آخرای زنگ تفریح بود که استاد اجازه داد بریم بیرون منم رفتم بیرون و با نهایت سرعت دوییدم حیاط پشتی تا از بوفه خوراکی بخرم اخه بوفه حیاط پشتی نا محسوس چیپس پفک و لواشک و خوراکی های غیر بهداشتی اما خوشمزه میفروشه دوتا چیپس و لواشکو آبنبات خریدم و با نهایت سرعت برگشم کلاس تو راه برگشتن سانی رو دیدم که تا منو دید از حرص چشم غره رفت و با قدم های بلند از کنارم رد شد منم برگشتم سمتش و با چهره متعجبی گفتم
-سانیا؟
-چت شده
برگشت سمتم
انگار پدرشو کشته بودم خیلی عصبی یقمو گرفت و داد زد
0خفه شو ازت بدم میاد خب چرا تنهام گذاشتی انتر چرااااااا
-سانیا ببین منو خب منم...
0خفه شوووووو(با دادی که تا هفت تا محله هم میپیچه😬😬)
اینو گفت و با سرعت زیادی رفت منم نرفتم دنبالش ب خاطر اینکه زمان لازم داشت خوشبختانه کسی اونجا نبود تا صدامونو بشنوه سریع رفتم کلاس می خواستم خوراکی ها و بخورم که زنگ خورد و استاد اومد😑😑😑
ادامه دارد.....
تنها دلیلی که اینجوری شد این بود که کرم داشتم 😎اما بیاید پارت بعدو بخونید😈😈😈😈😬😬😬😬
۷.۵k
۳۰ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.