کاش به دنیا نمیومدم
پارت 35
اینو گفت و با سرعت زیادی رفت منم نرفتم دنبالش ب خاطر اینکه زمان لازم داشت خوشبختانه کسی اونجا نبود تا صدامونو بشنوه سریع رفتم کلاس می خواستم خوراکی ها رو بخورم که زنگ خورد و استاد اومد 😑😑😑
فلش بک به زمانی که مدرسه تموم شد
ویو کویین
وسایلامو سریع جمع کردم که سئوک گفت
3تو چرا اینقدر عجله داری
2به تو چه بابا سوییچو بده
3سوییچو می خوای چیکار
2بده ببینم باید برم یجایی
3کجا پس من چجوری برم خونه
2من میرم پیش عمو تو هم باهام بیا بعد از رفتن من برگرد خونه یه راننده برام بفرست
3باشه امر دیگه ای ندارید
2خفه شو
ویو الینا
سعی کردم سریع وسایلامو جمع کنم تا برم با سانی آشتی کنم اما اون زود تر از من رفته بود خیلی پوکر داشتم با قدمای آروم و کج و کوله راه میرفتم که دو نفر خیلی با عجله از کنارم دوییدن و خوردن بهم
-هوی چته
برگشت سمتم کویین بود با قیافه ای معلوم بود می خواست دعوا کنه چند قدم نزدیکم شد بعد یکم خم شد و خودشو نزدیک صورتم کرد و با لحن سرد و چشمای خماری با صدای نسبتا آروم گفت
2 حیف وقت ندارم وگرنه برات بد میشد
می خواستم جوابشو بدم اما حوصله جر و بحث نداشتم به خاطر همین با قیافه مظلومی از کنارش رد شدم
ویو کویین
برگشتم سمت سئوک که داشت خندشو کنترل میکرد
2این چرا اینجوریه
3خب تو مخ ولی دوست داشتنیه
2چی گفتی
3هی هیچی
2 زهر مار جمع کن خودتو
ویو تهیونگ
کلاس تموم شده بود و تقریباً همه رفته بودن منم وسایلامو جمع کردم تا بریم که دیدم یونگی باز خوابیده (اون که همیشه خوابه🥴) بیدارش کردم اونم پاشدو با کلافه گی وسایلاشو سریع جمع کرد رفتیم سمت پارکینگ و سوار ماشین شدیم باید میرفتیم لباس می خریدیم آخه چند تا مهمون مهم داشتیم
ویو کویین
بالاخره رسیدم خونه عمو هونگ پیاده شدمو زنگ و زدم بعد اینکه درو باز کرد رفتم خونه یکم بعد از احوال پرسی و اینجور چیزا ازش در مورد مسئله صبح پرسیدم
2اممم خب عمو نمی خوای بگی اونیکی بچه کسی که منو زاییده کیه
عمو هونگ: ودف 😐 چرا اینجوری حرف میزنی خب بگو برادرم
۲عمو سریع رو همه چیزو خودمونی نکن من می خواستم از شر الینا خلاص شم که یکی دیگه هم اضافه شد
ادامه دارد.....
هیییییییییییییییی🙂🙂🙂آیا میدانید فحش دادن کار بسیار بدی است ؟ آفرین پس فحش ندین 🙂🙂🙂
اینو گفت و با سرعت زیادی رفت منم نرفتم دنبالش ب خاطر اینکه زمان لازم داشت خوشبختانه کسی اونجا نبود تا صدامونو بشنوه سریع رفتم کلاس می خواستم خوراکی ها رو بخورم که زنگ خورد و استاد اومد 😑😑😑
فلش بک به زمانی که مدرسه تموم شد
ویو کویین
وسایلامو سریع جمع کردم که سئوک گفت
3تو چرا اینقدر عجله داری
2به تو چه بابا سوییچو بده
3سوییچو می خوای چیکار
2بده ببینم باید برم یجایی
3کجا پس من چجوری برم خونه
2من میرم پیش عمو تو هم باهام بیا بعد از رفتن من برگرد خونه یه راننده برام بفرست
3باشه امر دیگه ای ندارید
2خفه شو
ویو الینا
سعی کردم سریع وسایلامو جمع کنم تا برم با سانی آشتی کنم اما اون زود تر از من رفته بود خیلی پوکر داشتم با قدمای آروم و کج و کوله راه میرفتم که دو نفر خیلی با عجله از کنارم دوییدن و خوردن بهم
-هوی چته
برگشت سمتم کویین بود با قیافه ای معلوم بود می خواست دعوا کنه چند قدم نزدیکم شد بعد یکم خم شد و خودشو نزدیک صورتم کرد و با لحن سرد و چشمای خماری با صدای نسبتا آروم گفت
2 حیف وقت ندارم وگرنه برات بد میشد
می خواستم جوابشو بدم اما حوصله جر و بحث نداشتم به خاطر همین با قیافه مظلومی از کنارش رد شدم
ویو کویین
برگشتم سمت سئوک که داشت خندشو کنترل میکرد
2این چرا اینجوریه
3خب تو مخ ولی دوست داشتنیه
2چی گفتی
3هی هیچی
2 زهر مار جمع کن خودتو
ویو تهیونگ
کلاس تموم شده بود و تقریباً همه رفته بودن منم وسایلامو جمع کردم تا بریم که دیدم یونگی باز خوابیده (اون که همیشه خوابه🥴) بیدارش کردم اونم پاشدو با کلافه گی وسایلاشو سریع جمع کرد رفتیم سمت پارکینگ و سوار ماشین شدیم باید میرفتیم لباس می خریدیم آخه چند تا مهمون مهم داشتیم
ویو کویین
بالاخره رسیدم خونه عمو هونگ پیاده شدمو زنگ و زدم بعد اینکه درو باز کرد رفتم خونه یکم بعد از احوال پرسی و اینجور چیزا ازش در مورد مسئله صبح پرسیدم
2اممم خب عمو نمی خوای بگی اونیکی بچه کسی که منو زاییده کیه
عمو هونگ: ودف 😐 چرا اینجوری حرف میزنی خب بگو برادرم
۲عمو سریع رو همه چیزو خودمونی نکن من می خواستم از شر الینا خلاص شم که یکی دیگه هم اضافه شد
ادامه دارد.....
هیییییییییییییییی🙂🙂🙂آیا میدانید فحش دادن کار بسیار بدی است ؟ آفرین پس فحش ندین 🙂🙂🙂
۸.۱k
۳۱ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.