پارت هفتم

پارت هفتم
ویو مارلین
صدای داد و عربده ی بابام اومد سابرینا یه دفعه گفت:مارلین من برم بعداً میبینمت بهش گفتم:باشه
نمی دونم چرا یه دفعه دلم برای سابرینا شور زد و نگرانش شدم
بابام شروع کرد به داد زدن سر خدمتکارا
ناگهان در اتاقم به صدا در اومد یکی از خدمتکارا وارد اتاقم شد و گفتم خانم ارباب گفتن بیاید پایین قبول کردم و دنبالش رفتم دیدم بابام داره سر نگهبانان و خدمتکاران داد و بیداد می کنه داد و تا چشمش به من افتاد آروم شد و به همه ی نگهبانان و خدمتکاران گفت برن سر کارشون،روی مبل نشست به من اشاره کرد برم کنارش بشینم نیستم کنارش یکی از نگهبانا گفت که ارباب مهمون ها اومدن من و بابام برای خوش آمد گویی مهمون ها رفتیم.


ویو جونگکوک
با این حرف جیمین خیلی عصبانی شدم به سمت پذیرایی رفتم و نگهبانان رو و خدمتکاران رو صدا زدم به ترتیب وایسن
به نگهبانان گفتم:من چرا به شما ها پول می دم ها یکی از نگهبانان گفت:ارباب ما به خدا حواسمون بود ولی یه دفعه آتیش گرفت
گفتم:پس یه دفعه آتیش گرفت آره؟
نگهبان:ب...بله ارباب
جونگکوک:بله و درد بله و زهرمار گمشو از جلوی چشمام مردک اگه یه بار دیگه فقط یه بار دیگه حواستون نباشه سرتون رو برای خانوادتون می فرستم(عربده و داد)
فهمیدین(عربده)
نگهبانان و خدمتکارا: بله ارباب
جونگکوک:همتون گمشید از جلوی چشمام(عربده ی خیلی بلند)
جونگکوک:یکی هم بره مارلین رو صدا بزنه بیاد پایین(با عصبانیت و جدی)
خدمتکارا:بله ارباب
اون خدمتکارها رف دوباره شروع کردم سر نگهبان و خدمتکارا داد و بیداد کردن مارلین اومد پایین آروم شدم و روی مبل نشستم به مارلین هم اشاره کردم بیاد کنارم بشینه یکی از نگهبانان گفت ارباب مهمون ها اومدن
به مارلین گفتم بلندشو بریم برای خوش آمدگویی.
دیدگاه ها (۶)

درخواستی:وقتی جیهوپ دوست درسته و مافیاست و لالی و باهات گفتا...

پارت هشتمویو جونگکوکمهمونا اومدن شوگا،جیمین،همه ی مافیا ها ا...

بچه ها فعلا بپرسید امشب فقط به سوالات تون جواب می دم🥰💗

سلام سلاممممم چه طورین بچه ها چه خبر خسته نباشید با مدرسه رف...

❣پارت ششم❣ویو جونگکوک: نمیدونم چراوقتی گفت چیزی دیگه ای نمیخ...

#پارت۳ رمان اگه طُ نباشی یکی دیگه منم لباسا رو پوشیدم و یه آ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط