درخواستیوقتی جیهوپ دوست درسته و مافیاست و لالی و باهات گ
درخواستی:وقتی جیهوپ دوست درسته و مافیاست و لالی و باهات گفتار درمانی تمرین می کنه
پارت:۱
ویو جیهوپ
من جیهوپم بزرگترین مافیای آسیا ۲۸ سالمه من دوساله با آت ازدواج کردم آت از وقتی که تصادف کردیم دیگه نتونست درست صحبت کنه یعنی در واقع لال شد
دکترا گفتن راهی برای در مانش هست کفتار درمانی بهترین درمانه هر روز دارم باهاش تمرین می کنم تا دوباره جگر گوشم بتونه باهام حرف بزنه دلم برای صدای قشنگش برای آون صحبت کردنش تنگ شده
جیهوپ:ات،بگو جیهوپ بگو باهام تکرار کن
آت:ج..جی...هوپ
جیهوپ:آفرین نفسمممم
جیهوپ:حالا بگو دوست دارم
آت:د...دو...س.ت..دا..ر..م
جیهوپ:واییی من دور اون صدای قشنگت بگردمممممم
آت:لبخند
جیهوپ:عشقم من دیگه برم سرکار زود میام خونه نگران نباش نگهبانان هم هستن
آت:ب...باشه
جیهوپ:خدافظ سانشاینم (لبخند)
آت:خدا...حافظ (لبخند)
ویوآت
جیهوپ رفت سرکار توی خونه تنها بودم تنها که نه یعنی خدمتکارا و نگهبانان بودن روی تخت نشسته بودم که صدای شلیک از حیاط عمارت اومد یه دفعه یه مردی سیاه پوش وارد اتاقم شد اون مرد اون مرد Byeon Woo_seok عموی ناتنیم بود که به دنبال انتقام از من بود
به به آت خانوم برادر زاده ی عزیزم چقدر بزرگ شدی:Byeon Woo_seok
آت:ت..تو(ترس و تعجب)
با گرفته شدن پارچه ی سفیدی جلوی بینی و دهنم بیهوش شدم.
ادامه دارد....
نوشته ای از Jeon tahaing
نظراتتون رو برام کامنت کنید.
پارت:۱
ویو جیهوپ
من جیهوپم بزرگترین مافیای آسیا ۲۸ سالمه من دوساله با آت ازدواج کردم آت از وقتی که تصادف کردیم دیگه نتونست درست صحبت کنه یعنی در واقع لال شد
دکترا گفتن راهی برای در مانش هست کفتار درمانی بهترین درمانه هر روز دارم باهاش تمرین می کنم تا دوباره جگر گوشم بتونه باهام حرف بزنه دلم برای صدای قشنگش برای آون صحبت کردنش تنگ شده
جیهوپ:ات،بگو جیهوپ بگو باهام تکرار کن
آت:ج..جی...هوپ
جیهوپ:آفرین نفسمممم
جیهوپ:حالا بگو دوست دارم
آت:د...دو...س.ت..دا..ر..م
جیهوپ:واییی من دور اون صدای قشنگت بگردمممممم
آت:لبخند
جیهوپ:عشقم من دیگه برم سرکار زود میام خونه نگران نباش نگهبانان هم هستن
آت:ب...باشه
جیهوپ:خدافظ سانشاینم (لبخند)
آت:خدا...حافظ (لبخند)
ویوآت
جیهوپ رفت سرکار توی خونه تنها بودم تنها که نه یعنی خدمتکارا و نگهبانان بودن روی تخت نشسته بودم که صدای شلیک از حیاط عمارت اومد یه دفعه یه مردی سیاه پوش وارد اتاقم شد اون مرد اون مرد Byeon Woo_seok عموی ناتنیم بود که به دنبال انتقام از من بود
به به آت خانوم برادر زاده ی عزیزم چقدر بزرگ شدی:Byeon Woo_seok
آت:ت..تو(ترس و تعجب)
با گرفته شدن پارچه ی سفیدی جلوی بینی و دهنم بیهوش شدم.
ادامه دارد....
نوشته ای از Jeon tahaing
نظراتتون رو برام کامنت کنید.
- ۵.۵k
- ۳۱ فروردین ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱۴)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط