پارت هشتم
پارت هشتم
ویو جونگکوک
مهمونا اومدن شوگا،جیمین،همه ی مافیا ها اومدن ناگهان اون کیم تهیونگ عوضی با بادیگاردش وارد شد
کیم تهیونگ:به به به جناب جعون بلاخره ما شمارو ملاقات کردیم
جونگکوک:خوش اومدی تهیونگ خوشحالم که می بینمت رفیق قدیمی(جونگکوک و تهیونگ باهم رفیق صمیمی بودن و الان دیگه دشمن هم شدن)
کیم تهیونگ:منم (پوزخند)
چشم اون کیم عوضی به مارلین افتاد
کیم تهیونگ:واو چه دختر خوشگل و زیبایی چقدر خوشگله چه چشمای زیبایی داره(پوزخند شیطانی)
جونگکوک:بهتره که چشمت بهش نباشه کیم
کیم تهیونگ:باشه بابا مال خودت(پوزخند)
پوزخند زد و رفت سمت یکی از میرچز ها نشست
جونگکوک:مارلین من میرم پیش مهمونا حواست به خودت باشه سمت هیچ کدوم از مافیا ها نمیری نگاهشون نمی کنی تو باید کنار من باشی فهمیدی؟
مارلین:بله بابا
جونگکوک:آفرین حالا بیا بریم
مارلین:چشم
ویو مارلین
توی مهمونی رفتم کنار بابام نشستم بابام داشت با دوستاش حرف می زد منم دیگه خسته شده بودم و حوصلم سر رفته بود
مارلین:بابا؟
جونگکوک:بله
مارلین:من حوصلم سر رفته میشه برم توی اتاقم
جونگکوک:برو فقط مراقب باش و در اتاق رو قفل کن
مارلین: چشم
بلند شدم به سمت اتاقم رفتم در و باز کردم رفتم داخل و قفل کردم لباس راحتی پوشیدم و یکمی خوراکی توی اتاقم داشتم و چراغ اتاقم رو خاموش کردم،فیلم داخل تلویزیون اتاقم گذاشتم،روی تخت دراز کشیدم
ادامه دارد...
ویو جونگکوک
مهمونا اومدن شوگا،جیمین،همه ی مافیا ها اومدن ناگهان اون کیم تهیونگ عوضی با بادیگاردش وارد شد
کیم تهیونگ:به به به جناب جعون بلاخره ما شمارو ملاقات کردیم
جونگکوک:خوش اومدی تهیونگ خوشحالم که می بینمت رفیق قدیمی(جونگکوک و تهیونگ باهم رفیق صمیمی بودن و الان دیگه دشمن هم شدن)
کیم تهیونگ:منم (پوزخند)
چشم اون کیم عوضی به مارلین افتاد
کیم تهیونگ:واو چه دختر خوشگل و زیبایی چقدر خوشگله چه چشمای زیبایی داره(پوزخند شیطانی)
جونگکوک:بهتره که چشمت بهش نباشه کیم
کیم تهیونگ:باشه بابا مال خودت(پوزخند)
پوزخند زد و رفت سمت یکی از میرچز ها نشست
جونگکوک:مارلین من میرم پیش مهمونا حواست به خودت باشه سمت هیچ کدوم از مافیا ها نمیری نگاهشون نمی کنی تو باید کنار من باشی فهمیدی؟
مارلین:بله بابا
جونگکوک:آفرین حالا بیا بریم
مارلین:چشم
ویو مارلین
توی مهمونی رفتم کنار بابام نشستم بابام داشت با دوستاش حرف می زد منم دیگه خسته شده بودم و حوصلم سر رفته بود
مارلین:بابا؟
جونگکوک:بله
مارلین:من حوصلم سر رفته میشه برم توی اتاقم
جونگکوک:برو فقط مراقب باش و در اتاق رو قفل کن
مارلین: چشم
بلند شدم به سمت اتاقم رفتم در و باز کردم رفتم داخل و قفل کردم لباس راحتی پوشیدم و یکمی خوراکی توی اتاقم داشتم و چراغ اتاقم رو خاموش کردم،فیلم داخل تلویزیون اتاقم گذاشتم،روی تخت دراز کشیدم
ادامه دارد...
- ۶.۸k
- ۳۱ فروردین ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۲۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط