ازتومشتی یادمانده،دریادِ مخروبه هایِ قلبم،جَوانه هایِ خاط
ازتومشتییادمانده،دریادِ مخروبههایِ قلبم،جَوانههایِ خاطراتت،نمکاند بر زخمِ خاطرم ،زخمی کِ مرا ساخته،زخم بِ زخم..
منی در جدارههایِ قلبم ایستاده بر فرازِ شکستگیها، در انتظارِ رفته ای بی برگشت!
مگر نبودنت گنجد در خیالِ دلی کِ بیخیالت نمیشود؟!
مگر تواند نگاهی،گذر کند از تو!
از نگاهت!؟
مگرندیدی!؟
سلول بِ سلولِ تنی!
نگاهِ غرقِ سکوتی!
جزء بِ جزء مغزی!
با حنجرههایِ زخمی!
زخمهایِ زخمِ بر زخم
خالی از هرگونه حسی!
فریاد میزنند
تورا میخواهند
در روشناییِ شب!تاریکیِ روز!
بینِ هوایِ سردِ میان روزهایِ داغِ تابستانِ آتشین!
میجویند تورا هردمی،میانِ دمُ بازدم..
میانِ خلوتِ خوابُ بیداری..
من همانم..
کِ هنوزهم،بیتو تنهاترین تنهایِ جهان است.
mohy.
نمیکنی حالِ منودرک
هی میری منو ترکم میکنی!
نمیتونی همینجوری بری دور شی منو بزاری تک بیخودی!
بگو کی مثِ من دورِ تو هی میگرده؟
آخه کی مثِ من واسِ داشتن تو میجنگه؟
بگو چقد بگم دل م تورو میخواد
قلبت نمیفهمه؟
اخه کجا برم بگو چیکار کنم دلِ تو بیرحمه؟
رضاشیری(هیمیری)
منی در جدارههایِ قلبم ایستاده بر فرازِ شکستگیها، در انتظارِ رفته ای بی برگشت!
مگر نبودنت گنجد در خیالِ دلی کِ بیخیالت نمیشود؟!
مگر تواند نگاهی،گذر کند از تو!
از نگاهت!؟
مگرندیدی!؟
سلول بِ سلولِ تنی!
نگاهِ غرقِ سکوتی!
جزء بِ جزء مغزی!
با حنجرههایِ زخمی!
زخمهایِ زخمِ بر زخم
خالی از هرگونه حسی!
فریاد میزنند
تورا میخواهند
در روشناییِ شب!تاریکیِ روز!
بینِ هوایِ سردِ میان روزهایِ داغِ تابستانِ آتشین!
میجویند تورا هردمی،میانِ دمُ بازدم..
میانِ خلوتِ خوابُ بیداری..
من همانم..
کِ هنوزهم،بیتو تنهاترین تنهایِ جهان است.
mohy.
نمیکنی حالِ منودرک
هی میری منو ترکم میکنی!
نمیتونی همینجوری بری دور شی منو بزاری تک بیخودی!
بگو کی مثِ من دورِ تو هی میگرده؟
آخه کی مثِ من واسِ داشتن تو میجنگه؟
بگو چقد بگم دل م تورو میخواد
قلبت نمیفهمه؟
اخه کجا برم بگو چیکار کنم دلِ تو بیرحمه؟
رضاشیری(هیمیری)
۲۵.۳k
۱۶ تیر ۱۴۰۰