امیر:نگیننننننننن ده بنال ببینم چیشدههه هاااااننننننن ده
امیر:نگیننننننننن ده بنال ببینم چیشدههه هاااااننننننن ده بنالللللل
محمد:نگین از این ب بعد زن منه حق نداری سرش داد بزنی
امیر برگشت سمت محمد و بهش هجوم برد پی در پی بهش مشت و لگد میزد از ترس زیاد خودمو گوشه تخت جمع کردم و دستامو گذاشتم جلوی چشمام
مامانی تروخدا یه کاری کن تموم بشه منو ببر پیش خودت مامانی من چجوری تحمل کنم این درد و چجوری تحمل کنم دخترونگیمو از دست دادم ایی دلم
دستم کشیده شد و درد بدی و تو شونم حس کردم چشمامو باز کردم و دیدم محمد با سر و صورت خونی افتاده بود روی زمین به داداشم نگاه کردم چشماش ولرم بود نه سرد بود نه گرم نه نگران ن عصبی خنثی خنثی حلوی چشماش لخت لخت وایساده بودم به کبودیای بدنم نگاه کرد و زود دستمو پس زد حتما چون نجسم،کثیفم،زیرخوابم
_دا..
با تو دهنی که خوردم دهنم بسته شد بغضم گرف نه واسه اینکه کتک خوردم خیلی از این کتکا خوردم
واسه اینکه از داداشم کسی که کمتر از گل بهم نمیگف کسی که به مامانم قول داده بود همیشه ازم محافظت کنه الا خودش بهم سیلی زد نمیگم حق نداره خیلیم حق داره واسه یه مرد خیلی سخته خاهرشو زیر همجنس خدش ببینه داداش من مرد بود غرور داشت غیرت داشت اما من خر منه بیعرضه منه گاو حرمتشو از بین بردم اعتمادشو خورد کردم
محمد بلند شد و اومد سمتم ، بغلم کرد با تعجب به طرح لباسش نگاه کردم داره چیکار میکنه یاخدا این داره چیکار میکنه با تمام زوری که داشتم خواستم از بغلش بیرون بیام اما انقد درد داشتم نمیتونستم
محمد:نگین از این به بعد زن منه و تو خونه شوهرش زندگی میکنه
امیر با چشم های سرخ شده بع محمد نگاه کرد و و دستمو گرف و کشید که با یک حرکت از بغل محمد کشیده شدم بیرون
امیر:نگین خیلی غلط میکنه برمیگرده خونه حتی اگه دختر نباشه به درک ولی نمیزارم پیش یه حیوون بیناموس بمونه
بازم محمد دستمو کشید اما امیر جوری گرفته بودتم که زور محمد هم کافی نبود درد بدنم کم بود اینا هم دارن کالا به کالا میکنن انقد کشیدنم اعصابم خورد شد و کنترلم و از دست دادم و با تمام توانم جیغ زدم
_بسهههههههه بس کنید تروخدا بس کنید من گاوم من خرم که زود باور کردم و الا دیگه دختر نیستم انقد اسکلم که با ی کار بچگانه اعتماد خانوادمو از دست دادم بابا بس کنید نمیکشم خستم بس کنید بدنم درد میکنه اخه اگه مامانم بود منم خوشحال بودم بخدا خوشحال بودم خداهم منو دوست نداره چشم دیدنمو نداره که مامانمو تو همون بچگی ازم گرف من حتی طعم اغوششم نچشیدم صدای لالایی هاشو نشنیدم صدای قربون صدقه هاشو نشنیدم ده اگه مامانم بود خر بودم بیام از یکی دیگه گدای محبت کنم من انقد بدبختم که بابامم یه جوری رفتار میکنه انگار من قاتل مامانم خب اره دیگه من قا......
ادامه دارد....
محمد:نگین از این ب بعد زن منه حق نداری سرش داد بزنی
امیر برگشت سمت محمد و بهش هجوم برد پی در پی بهش مشت و لگد میزد از ترس زیاد خودمو گوشه تخت جمع کردم و دستامو گذاشتم جلوی چشمام
مامانی تروخدا یه کاری کن تموم بشه منو ببر پیش خودت مامانی من چجوری تحمل کنم این درد و چجوری تحمل کنم دخترونگیمو از دست دادم ایی دلم
دستم کشیده شد و درد بدی و تو شونم حس کردم چشمامو باز کردم و دیدم محمد با سر و صورت خونی افتاده بود روی زمین به داداشم نگاه کردم چشماش ولرم بود نه سرد بود نه گرم نه نگران ن عصبی خنثی خنثی حلوی چشماش لخت لخت وایساده بودم به کبودیای بدنم نگاه کرد و زود دستمو پس زد حتما چون نجسم،کثیفم،زیرخوابم
_دا..
با تو دهنی که خوردم دهنم بسته شد بغضم گرف نه واسه اینکه کتک خوردم خیلی از این کتکا خوردم
واسه اینکه از داداشم کسی که کمتر از گل بهم نمیگف کسی که به مامانم قول داده بود همیشه ازم محافظت کنه الا خودش بهم سیلی زد نمیگم حق نداره خیلیم حق داره واسه یه مرد خیلی سخته خاهرشو زیر همجنس خدش ببینه داداش من مرد بود غرور داشت غیرت داشت اما من خر منه بیعرضه منه گاو حرمتشو از بین بردم اعتمادشو خورد کردم
محمد بلند شد و اومد سمتم ، بغلم کرد با تعجب به طرح لباسش نگاه کردم داره چیکار میکنه یاخدا این داره چیکار میکنه با تمام زوری که داشتم خواستم از بغلش بیرون بیام اما انقد درد داشتم نمیتونستم
محمد:نگین از این به بعد زن منه و تو خونه شوهرش زندگی میکنه
امیر با چشم های سرخ شده بع محمد نگاه کرد و و دستمو گرف و کشید که با یک حرکت از بغل محمد کشیده شدم بیرون
امیر:نگین خیلی غلط میکنه برمیگرده خونه حتی اگه دختر نباشه به درک ولی نمیزارم پیش یه حیوون بیناموس بمونه
بازم محمد دستمو کشید اما امیر جوری گرفته بودتم که زور محمد هم کافی نبود درد بدنم کم بود اینا هم دارن کالا به کالا میکنن انقد کشیدنم اعصابم خورد شد و کنترلم و از دست دادم و با تمام توانم جیغ زدم
_بسهههههههه بس کنید تروخدا بس کنید من گاوم من خرم که زود باور کردم و الا دیگه دختر نیستم انقد اسکلم که با ی کار بچگانه اعتماد خانوادمو از دست دادم بابا بس کنید نمیکشم خستم بس کنید بدنم درد میکنه اخه اگه مامانم بود منم خوشحال بودم بخدا خوشحال بودم خداهم منو دوست نداره چشم دیدنمو نداره که مامانمو تو همون بچگی ازم گرف من حتی طعم اغوششم نچشیدم صدای لالایی هاشو نشنیدم صدای قربون صدقه هاشو نشنیدم ده اگه مامانم بود خر بودم بیام از یکی دیگه گدای محبت کنم من انقد بدبختم که بابامم یه جوری رفتار میکنه انگار من قاتل مامانم خب اره دیگه من قا......
ادامه دارد....
۴.۴k
۲۶ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.