دیدم خموش وسردی با خود مگرچه کردی؟
دیدم خموش وسردی با خود مگرچه کردی؟
رفتی به شهر شبها هر شب به کوچه گردی
ولگردِ بی طلوع و دل داده ای به زندان
پرپر به زیرِ پا و چون غُنچه های زردی
گه می زنی تبسّم گاهی دو دیده گریان
گاهی دولب به جنگ و آتش بر سپندی
دبدم کنارِ چشمه با دیده های گریان
لبهای پُر زِ خونت بر بسته ، پُر زِ دردی
بر شاخه تکه کردم شبنم به گونه هایم
ای نازنین چه کردی چون کوره های سردی
رفتی به شهر شبها هر شب به کوچه گردی
ولگردِ بی طلوع و دل داده ای به زندان
پرپر به زیرِ پا و چون غُنچه های زردی
گه می زنی تبسّم گاهی دو دیده گریان
گاهی دولب به جنگ و آتش بر سپندی
دبدم کنارِ چشمه با دیده های گریان
لبهای پُر زِ خونت بر بسته ، پُر زِ دردی
بر شاخه تکه کردم شبنم به گونه هایم
ای نازنین چه کردی چون کوره های سردی
۸.۴k
۰۹ شهریور ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.