مرا دیوانه کن با ناز چشمت

مرا دیوانه کن با ناز چشمت
که دلتنگم برای ساز چشمت
چه سازم من زجای خالی تو
کبوتر رفته با پرواز چشمت
پر از حسرت شد آخر روزگارم
مرا جان بخش با اعجاز چشمت
چه کردی با دل غمدیده ی من
کسی را پی نبرد از راز چشمت
دیدگاه ها (۱۱)

بی‌تو شاید: باز "چشمی" تَر کنمیا؛ کـه شـعرِ "مولوی" از بَـر ...

گاهی فراموش میکنم عاشقی رالذت دیدار یار و زندگی رابودن در پی...

دیدم خموش وسردی با خود مگرچه کردی؟رفتی به شهر شبها هر شب به ...

خیالم می برد دل را به دنیایی که خوشرنگ است همان جایی که در د...

دستم بگیر نازم بکش که عاشقم و دل شکسته ام از خود مران مرا که...

دو قدم مانده که #پاییز به یغما بروداین همه رنگ ِ قشنگ از کف ...

چندین ساله تواین باغ قدم می زنم امروز به یاد دوستان ویسگون ب...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط