fake taehung
fake taehung
part*11
کوک: فرستادی براش
تهیونگ: اره تو نمیخوای بری
کوک: میخوای بیرونم کنی
تهیونگ: اره
کوک: دارم نقشه میکشم چطور به ا.ت بگین
تهیونگ: که چی
کوک: که دوسش داری
تهیونگ: ول کن نمیخواد نقشه بکشی فقط برو
کوک: باشه رفتم ولی باهات قهرم
تهیونگ: واقعا میخوای بری
کوک: اره دیگه
تهیونگ: شوخی کردم بمون تا شام سفارش بخوریم
کوک: باشه
تهیونگ: خب چیکار کنم
کوک: اذیتش کن
تهیونگ: جونگکوکاا
کوک: منظورم اینه به سمت خودت بکشونش
تهیونگ: چطور
کوک: مثلا بهش پیام بده بگو چرا اینکارو کردی بعد هر چی گفت جوابش نده تا خیلی پیگیرت بشه
تهیونگ: بعد اگه حضوری همو دیدیم گفت چی بگم
کوک: بحث عوض کن یا مثلا وقتی پیشش رد میشی خودتو خیلی بالا بگیر
تهیونگ: یعنی چی
کوک: وقتی پیشش رد میشی بندازش و خودت دستشو بگیر
تهیونگ: اینجوری که بیشتر ازم متنفر میشه
کوک: نترس نمیشه تو کارتو درست انجام بده
تهیونگ: خب من کی میتونم ببینمش
کوک: یک هفته دیگه مراسم هست گروه اوناهم هستن
تهیونگ: یعنی میخوای من جلوی همگروهی هاش بندازنش
کوک: واقعا نمیشه فراموش اصلا هرچی گفتم فراموش کن خب من برم
تهیونگ: کجا میری شام سفارش دادم
کوک: نه نمیخوام خودت بخور
جونگکوک رفت ولی من تا صبح داشتم به حرفاش فک میکردم یعنی
فردا
نمیدونستم چیکار کنم چطور میتونم ا.ت رو پیدا کنم به ا.ت پیام دادم
تهیونگ: ا.ت
ا.ت:بله
تهیونگ: چرا اینکارو کردی
ا.ت: چیکار؟
تهیونگ: فک نمیکردم همچین ادمی باشی
ا.ت: چیشده
تهیونگ: متاسفم برات
ا.ت: تهیونگااا
تهیونگ: دیگه با من حرف نزن
ا.ت: خب بگو چیشده
گوشیمو خاموش کردم ده دقیقه بعد روشن کردم
#تهیونگ
#فیک
#سناریو
part*11
کوک: فرستادی براش
تهیونگ: اره تو نمیخوای بری
کوک: میخوای بیرونم کنی
تهیونگ: اره
کوک: دارم نقشه میکشم چطور به ا.ت بگین
تهیونگ: که چی
کوک: که دوسش داری
تهیونگ: ول کن نمیخواد نقشه بکشی فقط برو
کوک: باشه رفتم ولی باهات قهرم
تهیونگ: واقعا میخوای بری
کوک: اره دیگه
تهیونگ: شوخی کردم بمون تا شام سفارش بخوریم
کوک: باشه
تهیونگ: خب چیکار کنم
کوک: اذیتش کن
تهیونگ: جونگکوکاا
کوک: منظورم اینه به سمت خودت بکشونش
تهیونگ: چطور
کوک: مثلا بهش پیام بده بگو چرا اینکارو کردی بعد هر چی گفت جوابش نده تا خیلی پیگیرت بشه
تهیونگ: بعد اگه حضوری همو دیدیم گفت چی بگم
کوک: بحث عوض کن یا مثلا وقتی پیشش رد میشی خودتو خیلی بالا بگیر
تهیونگ: یعنی چی
کوک: وقتی پیشش رد میشی بندازش و خودت دستشو بگیر
تهیونگ: اینجوری که بیشتر ازم متنفر میشه
کوک: نترس نمیشه تو کارتو درست انجام بده
تهیونگ: خب من کی میتونم ببینمش
کوک: یک هفته دیگه مراسم هست گروه اوناهم هستن
تهیونگ: یعنی میخوای من جلوی همگروهی هاش بندازنش
کوک: واقعا نمیشه فراموش اصلا هرچی گفتم فراموش کن خب من برم
تهیونگ: کجا میری شام سفارش دادم
کوک: نه نمیخوام خودت بخور
جونگکوک رفت ولی من تا صبح داشتم به حرفاش فک میکردم یعنی
فردا
نمیدونستم چیکار کنم چطور میتونم ا.ت رو پیدا کنم به ا.ت پیام دادم
تهیونگ: ا.ت
ا.ت:بله
تهیونگ: چرا اینکارو کردی
ا.ت: چیکار؟
تهیونگ: فک نمیکردم همچین ادمی باشی
ا.ت: چیشده
تهیونگ: متاسفم برات
ا.ت: تهیونگااا
تهیونگ: دیگه با من حرف نزن
ا.ت: خب بگو چیشده
گوشیمو خاموش کردم ده دقیقه بعد روشن کردم
#تهیونگ
#فیک
#سناریو
۱۰.۴k
۰۷ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.