فیک ستاره من (پارت ۳۰)
فیک ستاره من (پارت ۳۰)
که یهو جیمین دید یوچان داره با ا. ت حرف میزنه چشماش گشاد شد مثل مجسمه داشت نگاه میکرد
ویو ا. ت
وقتی رسیدم مدرسه یونا جئونگ رو دیدم که یونا درحال فک کردن بود و یه کمی ناراحت بود سریع نگران شدم رفتم سمتش
ا. ت: سلام
جئونگ: اعه سلام
یونا: سلام (ناراحت)
ا. ت: یونا چت شده
یونا: ه. هیچی *درحال نگاه کردن به تهیونگ*
ا. ت: نکنه تهیونگ ناراحتت کرده صب کن خودم جرش میدم خواهر منو ناراحت میکنه
تا ا. ت رفت قدم برداره به سمت تهیونگ یونا دستشو گرفت
یونا:یونی نمیخواد اون ناراحتم نکرده
ا. ت: پس چی شده
یونا: زنگ تفریح بهت میگم باشه
ا. ت: اوکی
ا. ت همینجوری داشت نگاه میکرد به جیمین خواست بره سمت جیمین که یوچان جلوم ظاهر شد
یوچان: سلام پرنسس خانم
ا. ت: اوه سلام یوچان
یوچان چونه ا. ت رو گرفت
یوچان: خانم خوشگله امروز چه جذاب شدید
ا. ت: مرسی
همون لحضه جیمین سریع با عصبانیت امد سمتشون دست ا. ت رو سفت گرفت و راه رفت
ا.ت: ج. ج. جیمین چیکار میکنی
جیمین:.....
ا. ت: جیمین توروخدا بگو چی شده چرا اینجوری میکنی
جیمین بدون هیچ حرفی با سکوت ا. ت رو برد داخل کلاس خالی محکم هولش داد به سمت دیوار
ا. ت: اخخخخخ کمرم
جیمین خیلی بهش نزدیک شد و کمرشو خیلی محکم گرفت
جیمین: مگه نگفتم نزدیک اون لاشی نشو *داد*
ا. ت از ترس بدنش لرزید و حرفی نداشت بگه
جیمین: با توعم *عربده*
ا. ت: ب. ب. ببخش.. ببخشید* با ترس و بغض*
جیمین: یه بار دیگه فقط یه بار دیگه ببینم با اون پسره عوضی حرف زدی یه کاری میکنم ارزوی راه رفتن کنی فهمیدی (بم و خشن)
ا. ت: چ. چ. چشم
جیمین: گمشو کلاس
ا. ت سریع از ترس رفت تو کلاس خودش
ویو جیمین
زیادی روی کردم نه لازمه چند روزی اینجوری رفتار کنم داره پرو میشه اه پسر لاشی به دوست دختر من نزدیک میشی نه یه کاری میکنم ارزو کنی بمیری
ا. ت رفت نشست که...........
که یهو جیمین دید یوچان داره با ا. ت حرف میزنه چشماش گشاد شد مثل مجسمه داشت نگاه میکرد
ویو ا. ت
وقتی رسیدم مدرسه یونا جئونگ رو دیدم که یونا درحال فک کردن بود و یه کمی ناراحت بود سریع نگران شدم رفتم سمتش
ا. ت: سلام
جئونگ: اعه سلام
یونا: سلام (ناراحت)
ا. ت: یونا چت شده
یونا: ه. هیچی *درحال نگاه کردن به تهیونگ*
ا. ت: نکنه تهیونگ ناراحتت کرده صب کن خودم جرش میدم خواهر منو ناراحت میکنه
تا ا. ت رفت قدم برداره به سمت تهیونگ یونا دستشو گرفت
یونا:یونی نمیخواد اون ناراحتم نکرده
ا. ت: پس چی شده
یونا: زنگ تفریح بهت میگم باشه
ا. ت: اوکی
ا. ت همینجوری داشت نگاه میکرد به جیمین خواست بره سمت جیمین که یوچان جلوم ظاهر شد
یوچان: سلام پرنسس خانم
ا. ت: اوه سلام یوچان
یوچان چونه ا. ت رو گرفت
یوچان: خانم خوشگله امروز چه جذاب شدید
ا. ت: مرسی
همون لحضه جیمین سریع با عصبانیت امد سمتشون دست ا. ت رو سفت گرفت و راه رفت
ا.ت: ج. ج. جیمین چیکار میکنی
جیمین:.....
ا. ت: جیمین توروخدا بگو چی شده چرا اینجوری میکنی
جیمین بدون هیچ حرفی با سکوت ا. ت رو برد داخل کلاس خالی محکم هولش داد به سمت دیوار
ا. ت: اخخخخخ کمرم
جیمین خیلی بهش نزدیک شد و کمرشو خیلی محکم گرفت
جیمین: مگه نگفتم نزدیک اون لاشی نشو *داد*
ا. ت از ترس بدنش لرزید و حرفی نداشت بگه
جیمین: با توعم *عربده*
ا. ت: ب. ب. ببخش.. ببخشید* با ترس و بغض*
جیمین: یه بار دیگه فقط یه بار دیگه ببینم با اون پسره عوضی حرف زدی یه کاری میکنم ارزوی راه رفتن کنی فهمیدی (بم و خشن)
ا. ت: چ. چ. چشم
جیمین: گمشو کلاس
ا. ت سریع از ترس رفت تو کلاس خودش
ویو جیمین
زیادی روی کردم نه لازمه چند روزی اینجوری رفتار کنم داره پرو میشه اه پسر لاشی به دوست دختر من نزدیک میشی نه یه کاری میکنم ارزو کنی بمیری
ا. ت رفت نشست که...........
۵.۲k
۱۳ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.