ویو جونگکوک

𝗥𝗲𝘃𝗲𝗻𝗴𝗲 𝗼𝗿 𝗹𝗼𝘃𝗲?
𝗖𝗵𝗮𝗽𝘁𝗲𝗿:۱
𝗣𝗮𝗿𝘁:۱۵
[ویو جونگکوک]
رو تخت نشست و گریه کرد.
واقعا نمیدونم باید چیکار کنم.
میخوام چییزی براش کم نزارم.
ولی هر دفعه احساس میکنم نمیتونم به عنوان یه سر پرست عادی هم باشم براش.
رو تخت کنارش دراز کشیدم..
اون خودش و دور کرد.
خودم و زدم به خواب که مثلا مهم نیست..
ندیده هم میتونستم حرص خوردنش و حس کنم.
کوک: کم حرص بخور پیر میشیااا
الیا: نمیشمم...تویی که داری پیر میشی..
خندم گرفت و چشمام و باز کردم.
کوک: می گفتی؟!من دارم پیر میشم؟؟
الیا: ارهه...یه زنم نداریی..سنی ازت گذشته
چشمام گشاد شد
کوک: تو کی زبون باز کردی توله سگ؟
الیا: اگه من و ببری بهتر میشناسیم.
کشیدمش تو بقل خودم.
الان مثلا داشت گولم میزد.
کوگ: نخیر جایی نمیبرمت....ولی..
الیا: ولی!؟
کوک:....اگه ببرمت پیش یکی که خیلی از دیدنش خوشحال میشی..چی؟
الیا: نه خیرم...جز تو..کسی و نمیخوام.
کوک: مطمئنی؟؟پشیمون میشی ها..
الیا: نهه نمیشم...
کوک: باشه..
یه دفعه خودش و انداخت روم.
الیا: حالا بگو ببینم اون کیهه ؟
واقعا این بچه چرا انقدر پر رو شده؟؟
کوک: جنا...
میتونستم ذوق و تو چشماش ببینم.
الیا: داییی جونم..
کوک: گفتی پشیمون نمیشییی.
سفت بغلم کرد.
الیا: تروخودااااااا لطفااا خواهششششششش
کوک: پیشش میمونی؟!
الیا: ارهه...
کوک:افرین دختر خوب.
الیا: میبریم دیگه اره!؟؟
کوک: اره..
یه دفعه پرید پایین تخت و بالا پایین میپرید .
الیا: اخخخخخخخ جون..
و از اتاق رفت.
یه دفعه جنا به ذهنم رسید.
با اینکه اصلا نمیخوام.
ولی برایه الیا باید این کار و بکنم.
دستایری که همیشه دنبالم بود امد داخل اتاق
دراز کشیدم ارنجم و گذاشتم رو چشمام.
کوک: یکتری باید بکنی..
_: بله قربان؟
کوک:یه دختر ی هست اسمش جناس اخرین بار یه ماه پیش تو بار بود و داخل فروشگاه(اسمش)کار میکنه..ببین کجا زندگی میکنه و چند تا اطلاعات درست برام بیارر.
_: چشم.
و از اتاق رفت.
"ویو جنا"
بعد از فروشگاه امدم خونه..
یه هودی تنم کردم و و یه شلوارکک کوتاه..
موهام و به هم ریخته بالا بستم
و داشتم‌مسواک‌ میزدمم.
که صدایه در امد.
از حموم امدم بیرون.
الان صدایه زنگ خونه من بود!؟
همون طوری رفتم سمت در و با تردید بازش کردم .
و دقیقا شخصی و دیدم که اصلا توقعش و نداشتمم.
چون دهنم پره کف بود فکر کنم تعمب از چشمام معلوم بود.
خونم و چجور پیدا کرد؟
بابا خریااا معلومه میتونه راحت پیدا کنه.
کوک:کنم باید بری و صورتت و تمیز کنی...
وای نه
سری در و کوبیدم و دوییدم تو حموم و سری دهن و صورتم و تمیز کردم‌
خجالت اور ترین لحظه..
الان برگردم ببینم چرا اینجاست؟؟
اره.
برگشتم و در و باز کردم تنها بود و به دیوار تکیه داد که وقتی در و باز کردم جدا شد.
جنا: نباید بدونم چرا اینجایی؟؟
کوک:...بخواطر الیا..
دیدگاه ها (۱۱)

𝗥𝗲𝘃𝗲𝗻𝗴𝗲 𝗼𝗿 𝗹𝗼𝘃𝗲?𝗖𝗵𝗮𝗽𝘁𝗲𝗿:۱𝗣𝗮𝗿𝘁:۱۶[ویو جنا]کوک:...بخواطر الیا...

𝗥𝗲𝘃𝗲𝗻𝗴𝗲 𝗼𝗿 𝗹𝗼𝘃𝗲?𝗖𝗵𝗮𝗽𝘁𝗲𝗿:۱𝗣𝗮𝗿𝘁:۱۷[ویو جنا]جنا: دلم برات تنگ ...

𝗥𝗲𝘃𝗲𝗻𝗴𝗲 𝗼𝗿 𝗹𝗼𝘃𝗲?𝗖𝗵𝗮𝗽𝘁𝗲𝗿:۱𝗣𝗮𝗿𝘁:۱۴[ویو جنا]برایه همین موقعه حص...

𝗥𝗲𝘃𝗲𝗻𝗴𝗲 𝗼𝗿 𝗹𝗼𝘃𝗲?𝗖𝗵𝗮𝗽𝘁𝗲𝗿:۱𝗣𝗮𝗿𝘁:۱۳[ویو جنا]کوک،جنا: نه...الیا ...

"MY FAVORITE ENEMY"GHAPTER:1PART:۶۷"ویو جنا".واقعا حسی بهش ن...

"MY FAVORITE ENEMY"GHAPTER:1PART:۶۸"ویو جنا".امد داخل و در و...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط