ویو جنا
𝗥𝗲𝘃𝗲𝗻𝗴𝗲 𝗼𝗿 𝗹𝗼𝘃𝗲?
𝗖𝗵𝗮𝗽𝘁𝗲𝗿:۱
𝗣𝗮𝗿𝘁:۱۳
[ویو جنا]
کوک،جنا: نه...
الیا یکم ترسید.
خودم جمع و جور کردم و بهش نزدیک شدم.
رو زانوهام نشستم.
جنا: من خیلی دوست دارم بیام ولی الان باید برم.باشه؟
الیا دست جئون کشید تا اونم بیاد پایین
پس اونم رویه زانوش نشست.
دقیقا کنارم که بازو هام بهش میخورد.
یه دفعه الیا ازمون دور شد.
الیا: عییی چرا این برو میدید؟
کوک: برایه همینه که میگم الان وقتش نیست،مگه نه؟
این و ازم پرسید..
نباید همکاری کنم ولی چون نمیخوام بیشتر از این تحملش کنم گفتم:
_:اره درسته..
الیا ناراحت شد
الیا: باشه...ولی به شرتی که قول بدی بعدا بیای ببنیم..
جنا: الیا من..شاید نتونم.
کوک: باشه..بهش میگم بیاد..
با دستم کوبیدم بهش
الیا: اخخخ جووننن..
سری بلند شدم.
جنا: خوب دیگه کوچولو من برم که کار دارم.
الیا: باشه، خداحافظ جنا جووونم..
دستم و تکون دادم و سری دور شدم.
طبعیه بچه انقدر زود انقدر به یکی علاقه پیدا کنه!؟؟؟
با تمام سرعت دوییدم که برم خونه
یه ساعت دیر کردم.
این خیلی بدههع
امدم خونه..
وای واقعا بویه بدی میدممم
سری لباسام و ازتنم دراوردم رفتم زیر دوش...
زیر دوش بودم.
یه چییزی؟
من دیشب خواب اون روزارو ندیدم!؟
چرا؟
قطعا چون مست بودم.
برام عجیبه که چرا فقط نیاز من و بر طرف کرد؟!
اونم کی؟جئون.
قطعا نمیتونه ادم خوبی باشه.
سری اب و بستم و امدم بیرونن
وقت ندارم به این چییزا فکر کنم.
لباس پوشیدم موهام و خیس خیس بافتم
و دوییدم از خونه بیرون.
وقتی رسیدم سری در و باز کردم
هنوز اجوشی نیومده بود.
شروع کردم به حابه جا کردن وسایل..
*ساعت ۷ شب*
ماسکم و پایین اوردم
الان دیگه تمیز کاری تموم شد.
صدایه در امد که هم زمان با برگشتم گفتم:
_ بفرماید..
ولی با دیدن دختر بچه اشنایی خشکم زد.
و پشت سرش اون کوه برفیی..
باید یکاری میکردممم.
الیا خیلی خوشحدل قفسه خراکیارو نگاه میکرد
ماسک و دادم بالا و موهام و تا تونستم ملویه صورتم ریختم
خدایا الان شوخیت گرفته!؟
نمیخوام الیا من و ببینه ..
نمیخوام جئون من و ببینه...
سرم و پایین انداختم و رفت سمت صندق.
جئون کنار صندوق وایساده بود و به الیا نگاه میکرد.
چجوریه که یه نرد گنده به ساز دختر بچه میرقصه!؟
درسته ادم بدجنسیه و خشن و جدی...ولی احساس میکنم نگاهش به الیا فرق میکنه
شاید واقعا الیا با همه فرق داره..
شاید...
یه دفعه چرخید سمتم که کلم بردم تو کامپیوتر و موهام جلوم انداختم.
کوک: هعی؟
اروم سرم و بلند کردم که یکم داشت مشکوک نگاممیکرد.
ولی خیلی سری صدایه الیا اون برگردوند سمتش.
الیا دویید..خراکیاش و رو صندق گذاشت
و حتی قدش به زور میرسید که اونا رو بزاره
و این خوب بود که دید بهم نداشته باشه.
احساس میکردم هنوز نگاهایه جئون رومه
برایه همین موقعه
𝗖𝗵𝗮𝗽𝘁𝗲𝗿:۱
𝗣𝗮𝗿𝘁:۱۳
[ویو جنا]
کوک،جنا: نه...
الیا یکم ترسید.
خودم جمع و جور کردم و بهش نزدیک شدم.
رو زانوهام نشستم.
جنا: من خیلی دوست دارم بیام ولی الان باید برم.باشه؟
الیا دست جئون کشید تا اونم بیاد پایین
پس اونم رویه زانوش نشست.
دقیقا کنارم که بازو هام بهش میخورد.
یه دفعه الیا ازمون دور شد.
الیا: عییی چرا این برو میدید؟
کوک: برایه همینه که میگم الان وقتش نیست،مگه نه؟
این و ازم پرسید..
نباید همکاری کنم ولی چون نمیخوام بیشتر از این تحملش کنم گفتم:
_:اره درسته..
الیا ناراحت شد
الیا: باشه...ولی به شرتی که قول بدی بعدا بیای ببنیم..
جنا: الیا من..شاید نتونم.
کوک: باشه..بهش میگم بیاد..
با دستم کوبیدم بهش
الیا: اخخخ جووننن..
سری بلند شدم.
جنا: خوب دیگه کوچولو من برم که کار دارم.
الیا: باشه، خداحافظ جنا جووونم..
دستم و تکون دادم و سری دور شدم.
طبعیه بچه انقدر زود انقدر به یکی علاقه پیدا کنه!؟؟؟
با تمام سرعت دوییدم که برم خونه
یه ساعت دیر کردم.
این خیلی بدههع
امدم خونه..
وای واقعا بویه بدی میدممم
سری لباسام و ازتنم دراوردم رفتم زیر دوش...
زیر دوش بودم.
یه چییزی؟
من دیشب خواب اون روزارو ندیدم!؟
چرا؟
قطعا چون مست بودم.
برام عجیبه که چرا فقط نیاز من و بر طرف کرد؟!
اونم کی؟جئون.
قطعا نمیتونه ادم خوبی باشه.
سری اب و بستم و امدم بیرونن
وقت ندارم به این چییزا فکر کنم.
لباس پوشیدم موهام و خیس خیس بافتم
و دوییدم از خونه بیرون.
وقتی رسیدم سری در و باز کردم
هنوز اجوشی نیومده بود.
شروع کردم به حابه جا کردن وسایل..
*ساعت ۷ شب*
ماسکم و پایین اوردم
الان دیگه تمیز کاری تموم شد.
صدایه در امد که هم زمان با برگشتم گفتم:
_ بفرماید..
ولی با دیدن دختر بچه اشنایی خشکم زد.
و پشت سرش اون کوه برفیی..
باید یکاری میکردممم.
الیا خیلی خوشحدل قفسه خراکیارو نگاه میکرد
ماسک و دادم بالا و موهام و تا تونستم ملویه صورتم ریختم
خدایا الان شوخیت گرفته!؟
نمیخوام الیا من و ببینه ..
نمیخوام جئون من و ببینه...
سرم و پایین انداختم و رفت سمت صندق.
جئون کنار صندوق وایساده بود و به الیا نگاه میکرد.
چجوریه که یه نرد گنده به ساز دختر بچه میرقصه!؟
درسته ادم بدجنسیه و خشن و جدی...ولی احساس میکنم نگاهش به الیا فرق میکنه
شاید واقعا الیا با همه فرق داره..
شاید...
یه دفعه چرخید سمتم که کلم بردم تو کامپیوتر و موهام جلوم انداختم.
کوک: هعی؟
اروم سرم و بلند کردم که یکم داشت مشکوک نگاممیکرد.
ولی خیلی سری صدایه الیا اون برگردوند سمتش.
الیا دویید..خراکیاش و رو صندق گذاشت
و حتی قدش به زور میرسید که اونا رو بزاره
و این خوب بود که دید بهم نداشته باشه.
احساس میکردم هنوز نگاهایه جئون رومه
برایه همین موقعه
- ۳۸.۶k
- ۲۳ بهمن ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط