p
"𝗠𝘆 𝗵𝗲𝗮𝗿𝘁, 𝗼𝘂𝗿 𝗲𝘆𝗲𝘀"
'p⁷'
"چیکار کردی؟؟؟":Frederick
"شلوغش نکن. چیزی نشده که":kook
"چرا بدون هماهنگی من کار رو عوض میکنی؟":Frederick
"با اینکه لباسهای باز نمپوشه استایل متفاوتی داره. اندام بینقص و همینطور... خوشگله..":kook
فردریک نمیخواست بهروی جونگکوک بیاره اما جلوی تعجبش روهم نمیتونست بگیره پس چمد لحظه سکوت حکم فرما شد.
"چرا ساکت شدی؟":kook
"هیچی. خب حق باتوئه. مشکلی پیش نمیاد.
فقط من میگم چرا بدون همانگی با من بهش گفتی خودش مدل لباسش بشه":Frederick
"بهش نگفتم":kook
بدون هیچ حرفی به جونگکوک نگاه کرد.
"جان؟":Frederick
"نگفتم بهش":kook
چشمهاش رو بست و سرش رو به صندلی تکیه داد.
"جونگکوک":Frederick
"هوم؟":kook
"واقعا جلوی خودم رو گرفتم که حرفی نزنم اما... تو مطمئنی؟":Frederick
"آره":kook
"الان کجاست؟":Frederick
"یکم دیگه میرسه":kook
تلفن زنگ خورد.
.......
"باشه":kook
تلفن رو قطع کرد و به سمت فردریک برگشت.
"اومد":kook
'p⁷'
"چیکار کردی؟؟؟":Frederick
"شلوغش نکن. چیزی نشده که":kook
"چرا بدون هماهنگی من کار رو عوض میکنی؟":Frederick
"با اینکه لباسهای باز نمپوشه استایل متفاوتی داره. اندام بینقص و همینطور... خوشگله..":kook
فردریک نمیخواست بهروی جونگکوک بیاره اما جلوی تعجبش روهم نمیتونست بگیره پس چمد لحظه سکوت حکم فرما شد.
"چرا ساکت شدی؟":kook
"هیچی. خب حق باتوئه. مشکلی پیش نمیاد.
فقط من میگم چرا بدون همانگی با من بهش گفتی خودش مدل لباسش بشه":Frederick
"بهش نگفتم":kook
بدون هیچ حرفی به جونگکوک نگاه کرد.
"جان؟":Frederick
"نگفتم بهش":kook
چشمهاش رو بست و سرش رو به صندلی تکیه داد.
"جونگکوک":Frederick
"هوم؟":kook
"واقعا جلوی خودم رو گرفتم که حرفی نزنم اما... تو مطمئنی؟":Frederick
"آره":kook
"الان کجاست؟":Frederick
"یکم دیگه میرسه":kook
تلفن زنگ خورد.
.......
"باشه":kook
تلفن رو قطع کرد و به سمت فردریک برگشت.
"اومد":kook
- ۱۲.۵k
- ۰۱ مرداد ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط