p
"𝗠𝘆 𝗵𝗲𝗮𝗿𝘁, 𝗼𝘂𝗿 𝗲𝘆𝗲𝘀"
'p⁸'
"من طراح لباسم، مدل نیستم که من رو آوردی اینجا":Alice
"من صلاح دونستم که گفتم خودت مدل طرحت بشی":kook
"صلاحت رو توضیح بده منم بدونم. من بلد نیستم مدل باشم":Alice
جونگکوک سرش رو انداخت پایین و پوخند زد.
"فکر نمیکنم نیاز باشه برای تصمیماتم بهت جواب پس بدم":kook
با شنیدن حرفش، ساکت شد و خفه خون گرفت.
جونگکوک به سمت عکاس رفت و در گوشش گفت:
"به نفعتون عکسها خوب دربیاد":kook
از اتاق خارج شد. کنار فردریک ایستاد و از پشت شیشه به آلیس نگاه میکرد.
"کارش خوبهها":Frederick
"هوم":kook
فردریک چند لحظه مکث کرد. به سمت جونگکوک برگشت و بهش خیره شد.(یکم دیگه اینطوری بنویسم فیک بیال میشه)
"خوبی؟":Frederick
"شاید":kook
"نرمال نیستی":Frederick
"مشخصه پس. خوبم. شایدم خوب نیستم اما چون نمیدونم چمه میگم خوبم. اه... مهم نیست":kook
"مطمئ...":Frederick
"آره. مطمئنم":kook
_______
دارم مینویسم
'p⁸'
"من طراح لباسم، مدل نیستم که من رو آوردی اینجا":Alice
"من صلاح دونستم که گفتم خودت مدل طرحت بشی":kook
"صلاحت رو توضیح بده منم بدونم. من بلد نیستم مدل باشم":Alice
جونگکوک سرش رو انداخت پایین و پوخند زد.
"فکر نمیکنم نیاز باشه برای تصمیماتم بهت جواب پس بدم":kook
با شنیدن حرفش، ساکت شد و خفه خون گرفت.
جونگکوک به سمت عکاس رفت و در گوشش گفت:
"به نفعتون عکسها خوب دربیاد":kook
از اتاق خارج شد. کنار فردریک ایستاد و از پشت شیشه به آلیس نگاه میکرد.
"کارش خوبهها":Frederick
"هوم":kook
فردریک چند لحظه مکث کرد. به سمت جونگکوک برگشت و بهش خیره شد.(یکم دیگه اینطوری بنویسم فیک بیال میشه)
"خوبی؟":Frederick
"شاید":kook
"نرمال نیستی":Frederick
"مشخصه پس. خوبم. شایدم خوب نیستم اما چون نمیدونم چمه میگم خوبم. اه... مهم نیست":kook
"مطمئ...":Frederick
"آره. مطمئنم":kook
_______
دارم مینویسم
- ۱۱.۷k
- ۰۲ مرداد ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط