کوک لباسش رو تنش کردو اومد تو اتاقت
کوک لباسش رو تنش کردو اومد تو اتاقت
_این پنجره بسته نمیشه..
+منو بخاطره این صدا زدی؟(پوکر فیس)
_اره دیگه
+هیی...ملت عاشق چه دختر هایی میشن منم عاشقه کی شدم(زیر لب)
+بیا...بسته شد...
_اجوما گفت که چند ساعته دیگه لیسا میاد
+اهمم...برای همین داشتم توی اینه بدنمو چک میکردم تا ببینم (مسخره میکنه)
_یاااااااااخیلی عنییییییی
+شیششش(جولو دهنت رو گرفت)اروم بابا شوخی بود
_امممم
+خیله خوب دستمو بر میدارم اما وحشی بازی درنیاد
_امممممم
+اهه اصلن بر نمیدارم ببینم چطوری میتونی خودتو ازاد کنی(حس قدرت)
یه گاز محکم میگی از دستش
+اخخخخ وحشییییی
_(لبخنده شیطانی)
+ببینم تو نمیترسی با دندون های نیشم پوستت رو بکنم؟
_نچ میدونم از خونه دخترا خوشت نماد
+شایدم امتحان کنم
_هاننن
+(خنده)
_(خنده)
_هی..برو تو اتاقت یه خورده دیگه لیسا میرسه(لبخند غمگین)
+دلم نمیخاد برم
_دوسش نداری؟
+یجی...من تورو دوسدارم...من واقعن به هیچ دختر دیگه ای فکر نمیکنم
_ولی....غیرممکنه:))رسیدنه ما به هم...
کوک توی چشمات زل زده بود،،،میتونستی بغض چشماشو ببینی در حالی که سعی میکرد قایمش کنه
+باید به حسرت طعم لبات بمیرم(اروم)
باحرفش اشکام بی اختار میریخت
کوک دستشو گذاشت روی گونمو با شستش اشکمو پاک کرد
+متاسفم...که دلیل اشکاتم
دیگه دووم نیاوردی و رفتی تو بغلش
_هق...لطفن...کوککک...هق...لطفن....ماله یکی دیگه نشووو....هق....(گریه شدید)
کوک دست هاشو محکم روی کتفت(کتفط؟)گذاشت
+ای کاش میتونستم جلوی این اتفاق رو بگیرم...ولی...ن...نمیت...ونم...(بغضش نمیزاره حرف بزنه)
پارت۳۰
به دلیل امتحانات خاک برسری ممکنه دیر دیر ادامه رو بزارم🫒🍌
_این پنجره بسته نمیشه..
+منو بخاطره این صدا زدی؟(پوکر فیس)
_اره دیگه
+هیی...ملت عاشق چه دختر هایی میشن منم عاشقه کی شدم(زیر لب)
+بیا...بسته شد...
_اجوما گفت که چند ساعته دیگه لیسا میاد
+اهمم...برای همین داشتم توی اینه بدنمو چک میکردم تا ببینم (مسخره میکنه)
_یاااااااااخیلی عنییییییی
+شیششش(جولو دهنت رو گرفت)اروم بابا شوخی بود
_امممم
+خیله خوب دستمو بر میدارم اما وحشی بازی درنیاد
_امممممم
+اهه اصلن بر نمیدارم ببینم چطوری میتونی خودتو ازاد کنی(حس قدرت)
یه گاز محکم میگی از دستش
+اخخخخ وحشییییی
_(لبخنده شیطانی)
+ببینم تو نمیترسی با دندون های نیشم پوستت رو بکنم؟
_نچ میدونم از خونه دخترا خوشت نماد
+شایدم امتحان کنم
_هاننن
+(خنده)
_(خنده)
_هی..برو تو اتاقت یه خورده دیگه لیسا میرسه(لبخند غمگین)
+دلم نمیخاد برم
_دوسش نداری؟
+یجی...من تورو دوسدارم...من واقعن به هیچ دختر دیگه ای فکر نمیکنم
_ولی....غیرممکنه:))رسیدنه ما به هم...
کوک توی چشمات زل زده بود،،،میتونستی بغض چشماشو ببینی در حالی که سعی میکرد قایمش کنه
+باید به حسرت طعم لبات بمیرم(اروم)
باحرفش اشکام بی اختار میریخت
کوک دستشو گذاشت روی گونمو با شستش اشکمو پاک کرد
+متاسفم...که دلیل اشکاتم
دیگه دووم نیاوردی و رفتی تو بغلش
_هق...لطفن...کوککک...هق...لطفن....ماله یکی دیگه نشووو....هق....(گریه شدید)
کوک دست هاشو محکم روی کتفت(کتفط؟)گذاشت
+ای کاش میتونستم جلوی این اتفاق رو بگیرم...ولی...ن...نمیت...ونم...(بغضش نمیزاره حرف بزنه)
پارت۳۰
به دلیل امتحانات خاک برسری ممکنه دیر دیر ادامه رو بزارم🫒🍌
۱۰.۲k
۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.