𝔻𝕣𝕖𝕒𝕞 𝕨𝕚𝕥𝕙 𝕞𝕖⁶

درحالی که از شادی میخواهم برقصم، او می آید.ویلیام اسمیت.مردی با کت و شلوار مشکی، قدبلند و لاغر است و صورت سبزه استخوانی دارد، موهای جو گندمی و مجعدش را حالت داده و ته ریشی به همان رنگ بخشی از صورتش را گرفته چشم های درشت و مشکی رنگ،که تنها مهرومحبت منعکس میکردند"سلام ری"
دست تکان میدهم"سلام ویل" با لحنی جدی پاسخ میدهد"ممنون میشم حداقل توی محل کار پسرعموی پدرت که ازت سی سال بزرگتره رو مثل یه پادو صدا نکنی"تصحیح میکنم"جناب آقای ویلیام اسمیت میشه بهم لطف کنین و این پونصد دلار رو برام بزنید به حساب؟عجله دارم و اگه زودتر برنگردم با ملاقه داغم میکنن"
ویل چشم هایش را در حدقه میچرخاند"من چرا از دست تو نمیمیرم؟
"کم نمی آورم!"کار منو راه بنداز‌.بعدش میتونی دنبال یکی بگردی که جواب سوالاتو بده"
ویل با دست اشاره میکند"میریم دفتر من"
میگویم"چه عالی.اتفاقاً دلم برای پسر رومخت تنگ شده"
نگاهش میکنم"بیا با هم صادق باشیم.دلت میخواد مارگارت منو حبس کنه؟"دست روی شانه ام میگذارد"زیاد طول نمیکشه"
دیدگاه ها (۰)

𝔻𝕣𝕖𝕒𝕞 𝕨𝕚𝕥𝕙 𝕞𝕖⁵

𝔻𝕣𝕖𝕒𝕞 𝕨𝕚𝕥𝕙 𝕞𝕖⁴

𝔻𝕣𝕖𝕒𝕞 𝕨𝕚𝕥𝕙 𝕞𝕖⁷

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط