پارت سی و سوم برایه من وتو این اخرش نیست
#پارت سی و سوم #برایه من وتو این اخرش نیست
چن-اره کریس به همون ربط داشته.
چن به به بکهیون نگاه کرد ازوقتی اومده بودن حس میکردن که اون قدرت همین کنارشونه اما وقتی بک بهشون نزدیک شد شکشون به یقین تبدیل شده بود...
چن:وحالا اون نیرو کناره ماست..
همه از جاشون بلند شدن
سوهو:کجاست چن؟بگودیگه...
بک دیگه نتونست تحمل کنه رو زانوهاش افتاد شروع به هق زدن کرد...
بدنش میلرزید...حسی اشنا داشت...
یه چیزی داشت وجودشو میخورد...
چیزی که زیره پل براش افتاده بود...
شیومین وچن دراصل یه جادوگر بودن که تبدیل به خون اشامام شده بودن اگه این پرونده رو قبول کرده بودن حتما موضوع مهمی بوده...
چن نزدیک بک رفت
چن:بهتره به ما بگی زیره اون پل چی گذشته ....
همه با تعجب به بک نگاه میکردن...
بک خاطرات جلویه صورتش بود همه تکرار تکرار میشد اما به جایی قطع میشدن...
خوابهاش...
بک داشت نفس نفس میزد...
حس میکرد الانه بدنش از هم جدا بشه
چن:اروم باش،اروم باش،ما اون نیرو از تو احساس کردیم بگو چه اتفاقی افتاده؟تو کی هستی؟
چن-اره کریس به همون ربط داشته.
چن به به بکهیون نگاه کرد ازوقتی اومده بودن حس میکردن که اون قدرت همین کنارشونه اما وقتی بک بهشون نزدیک شد شکشون به یقین تبدیل شده بود...
چن:وحالا اون نیرو کناره ماست..
همه از جاشون بلند شدن
سوهو:کجاست چن؟بگودیگه...
بک دیگه نتونست تحمل کنه رو زانوهاش افتاد شروع به هق زدن کرد...
بدنش میلرزید...حسی اشنا داشت...
یه چیزی داشت وجودشو میخورد...
چیزی که زیره پل براش افتاده بود...
شیومین وچن دراصل یه جادوگر بودن که تبدیل به خون اشامام شده بودن اگه این پرونده رو قبول کرده بودن حتما موضوع مهمی بوده...
چن نزدیک بک رفت
چن:بهتره به ما بگی زیره اون پل چی گذشته ....
همه با تعجب به بک نگاه میکردن...
بک خاطرات جلویه صورتش بود همه تکرار تکرار میشد اما به جایی قطع میشدن...
خوابهاش...
بک داشت نفس نفس میزد...
حس میکرد الانه بدنش از هم جدا بشه
چن:اروم باش،اروم باش،ما اون نیرو از تو احساس کردیم بگو چه اتفاقی افتاده؟تو کی هستی؟
۲۷.۴k
۲۹ آبان ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.