part

part33
تارا:
نمی دونم یهو چیشد
فقط فهمیدم همه ریختن تو اتاق نیکا
قلبم داشت میومد تو دهنم
نمی دونستم چیکارکنم
پاهام دیگه توان ایستادن نداشت نشستم رو صندلی خیره شدم به در سفیدش
علی-تارا
تارا-بله
علی-زنده میمونه دیگه
تارا-باید زنده بمونه
نمیتونه بره
علی-اگه نمونه چی
اگه بره چی
اگه من دیگه خواهر نداشته باشم چی
هاچیکارکنم
همون لحضه دکتر اومد بیرون(بمونید تو خماری)
متین:
طوفان-یبار دیگه ببینم دوربره این دختره پیدات شده بخدا زندش نمیزارم
متین-به تو ربطی نداره من باکی میگیردم
طوفان-تو الان زن داری زنتم مهگله
باید نیکارو فراموش کنی فراموش
متین-مهگل و بزور زنم کردید
منم کاری باهاش ندارم
طوفان-ازمن گفتن بود اگه دوربرش ببینمت زندش نمیزارم
همین الانش میتونم ادم بفرستم اکسیژنو ازش جدا کنه تو که اینو نمیخوایی؟میخوای؟!
متین-هیچ وقت نمی بخشم هیچ وقت
چطور میتونی اسم خودتو بزاری پدر؟
کلمه پدر ارزشش بیشتر ازتوی پست فترته
بیناموس پول پرست
توهیچی نمیفهمی جز پول و پولو پول
نه عشق حالیته نه انسانیت
از خونه عصبی زدم بیرون اگه نیکا یچیزیش میشد من چیکار میکردم
اگه زنده نمیموند چی
اگه دیگه منو نمیبخشید چی
نباید اینکارو میکردم
باید بهش میگفتم که ازدواجم با مهگل سوریه
باید بیشتر مراقبش بودم
نباید ولش میکردم....
خدایی حمایت نداره؟!
#زخم_بازمن
#علی_یاسینی
#رمان
دیدگاه ها (۱۲)

part34 تارا: ازجام بلند شدم اقای دکتر حالش خوبه چهره ی دکتر ...

کدومش؟

چقدر ازرمان راضی هستید؟کی پارت میخواد؟

part32تارا:چند روز از روز تصادف نیکا میگذرهنیکا ضربه ی بدی...

خدا بیامرزه اقاولدبیگی ..باند راکی ۱ ..دهه ۷۰ و اول ۸۰ ..بچه های ایلام و هرسین ..باندهای خلاف خشن ..تو کل ایران دست این منطقه ها بود..الان بازار باشه کوهدشت ..

# رز _ سیاه PART _ 48 تهیانگ: کنار تختش نشسته بودم و دستشو ت...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط