Just one more time
Just one more time
Part:7
راه افتادیم به سمت بیمارستان .
ا.ت ویو
وقتی اونا رفتن رفتم اولین جایی که آقای یانگ رو دیدم
فلش بک به ۹ سال پیش
نشسته بودم لب رودخانه ی هان و گریه می کردم دستی روی شونم نشست به عقب نگاه کردم یه آقای مسنی بودی
آقای یانگ:چه شده دخترم چرا گریه می کنی مشکلت چیه ؟
ا.ت:یک ماه پیش پدر و مادرم رو از دست دادم و هرجا دنبال کار می گردم کسی بهم کار نمیده من نمی تونم از خرج های زندگی بر بیام
آقای یانگ:به آشپزی علاقه داری؟
ا.ت:بله خیلی
آقای یانگ:خوبه پس می تونی تو رستوران من شروع به کار کنی
ا.ت:واقعا شما رستوران دارین کجاست کی می تونم کارم رو شروع کنم؟
آقای یانگ:دختر یه نفس بگیر بله یه رستوران دارم .بعدم اگه خواستی الان پاشو بیا با هم بریم رستوران تا کاراتو بکنیم بعدم شروع به کار کنی.فقط میشه بگی اسمت چیه؟
ا.ت: عا بله من یونگ ا.ت هستم .اسم شما چیه ؟
آقای یانگ:اسم من هم یانگ .........هست.
ا.ت:خوشبختم امید وارم ازم راضی باشید
آقای یانگ:من هم خوشبختم .امید وار نباش چون از همین الان ازت اضیم .
زمان حال
نشسته بودم جایی که اولین با با آقای یانگ آشنا شدم کسی نبود برای همین داد زدم
ا.ت:زندگی ازت متنفرم پدر و مادرم رو گرفتی و بعد از اونا یکی هم که اومد مثل پدرم بود ازم گرفتی خودت بگو اگه جای من بودی چی کار می کردی
بعد از گفتن آخرین کلمه بلند هق زدم چند دقیقه بعد گوشیم زنگ خورد بورام بود جواب دادم
بورام:ا.ت دیگه آقای یانگ نیست که صدامون کنه هرکی باهامون بد رفتاری کرد رو بکشه کنه(گریه )(گویا بنده خدا خیلی پایه بودند و با دخترا چند بار بیرون رفتن وقتی کسی باهاشون بد رفتاری میکرد رسما مرده بود )
ا.ت:یعنی دیگه تموم شد واقعا دیگه آقای یانگ رو نداریم؟(گریه)
۱ ماه بعد
الان یک ماه از فوت آقای یانگ می گذره و این یک ماه رو تعطیل بودیم دیگه خیلی مثل قبل نیستم .
فردا دوباره باید بریم سر کار رفتم خوابیدم که فردا سر حال باشم
شرط آپ پارت بعدی
لایک:۱۰
کامنت:۵
Part:7
راه افتادیم به سمت بیمارستان .
ا.ت ویو
وقتی اونا رفتن رفتم اولین جایی که آقای یانگ رو دیدم
فلش بک به ۹ سال پیش
نشسته بودم لب رودخانه ی هان و گریه می کردم دستی روی شونم نشست به عقب نگاه کردم یه آقای مسنی بودی
آقای یانگ:چه شده دخترم چرا گریه می کنی مشکلت چیه ؟
ا.ت:یک ماه پیش پدر و مادرم رو از دست دادم و هرجا دنبال کار می گردم کسی بهم کار نمیده من نمی تونم از خرج های زندگی بر بیام
آقای یانگ:به آشپزی علاقه داری؟
ا.ت:بله خیلی
آقای یانگ:خوبه پس می تونی تو رستوران من شروع به کار کنی
ا.ت:واقعا شما رستوران دارین کجاست کی می تونم کارم رو شروع کنم؟
آقای یانگ:دختر یه نفس بگیر بله یه رستوران دارم .بعدم اگه خواستی الان پاشو بیا با هم بریم رستوران تا کاراتو بکنیم بعدم شروع به کار کنی.فقط میشه بگی اسمت چیه؟
ا.ت: عا بله من یونگ ا.ت هستم .اسم شما چیه ؟
آقای یانگ:اسم من هم یانگ .........هست.
ا.ت:خوشبختم امید وارم ازم راضی باشید
آقای یانگ:من هم خوشبختم .امید وار نباش چون از همین الان ازت اضیم .
زمان حال
نشسته بودم جایی که اولین با با آقای یانگ آشنا شدم کسی نبود برای همین داد زدم
ا.ت:زندگی ازت متنفرم پدر و مادرم رو گرفتی و بعد از اونا یکی هم که اومد مثل پدرم بود ازم گرفتی خودت بگو اگه جای من بودی چی کار می کردی
بعد از گفتن آخرین کلمه بلند هق زدم چند دقیقه بعد گوشیم زنگ خورد بورام بود جواب دادم
بورام:ا.ت دیگه آقای یانگ نیست که صدامون کنه هرکی باهامون بد رفتاری کرد رو بکشه کنه(گریه )(گویا بنده خدا خیلی پایه بودند و با دخترا چند بار بیرون رفتن وقتی کسی باهاشون بد رفتاری میکرد رسما مرده بود )
ا.ت:یعنی دیگه تموم شد واقعا دیگه آقای یانگ رو نداریم؟(گریه)
۱ ماه بعد
الان یک ماه از فوت آقای یانگ می گذره و این یک ماه رو تعطیل بودیم دیگه خیلی مثل قبل نیستم .
فردا دوباره باید بریم سر کار رفتم خوابیدم که فردا سر حال باشم
شرط آپ پارت بعدی
لایک:۱۰
کامنت:۵
۹.۴k
۰۵ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.