¹⁴
¹⁴
شب
کوک
نشسته بودم توخونه کسی نبود خودم تنها بودم سریع یکی اومد داخل
کوک: ا/ت تویی؟
برگشت نگاه به پشتش کرد
کوک: چیشده؟
چیزی نمیگفت فقط زل زده بود به یه جا
کوک: ا/ت
رفتم کنارش
کوک: خوبی چرا ترسیدی چرا زیر چشمت کبوده چرا دستات کبوده
چشماش پر از اشک بود جوابی نمیداد
اومد بغلم کرد
ا/ت: کمکم کن
کوک: خب بگو چیشده؟
ا/ت: یک ساعت پیش داشتم از ارایشگاه برمیگشتم تو خیابون (....) چند نفر اومدن کیفمو خواستن بدزدن من نزاشتم خودم هم گرفتن و بردن گذا شتن تو ماشین من هرچی مقاومت میکردم هیچی که هیچی دو نفر بودن از اون ماشین سیاه بزرگا بود
کوک: خب چیشد؟
ا/ت: شروع کردم به زدنم بعد بعد بعد
کوک: بعد چی؟ گریه نکن بگو
ا/ت:ددکمه لباسمو باز کردن منم فقط گریه میکردم و فریاد میزدم هیچکس صدامو نمیشنید
کوک: یعنی اونا میخواستن به تو...
ا/ت: هیچی نگو بزار بگم کیفم تو دستم بود با کیفم زدم تو سر یکیشون بعدش اون یکی اومد نزدیکم بشه یه اسپری دیدم فک کنم اسپری فلفل بود زدم به چشمش سریع فرار کردم از ماشین
و اونا مثل دیوونه ها دنبالم کردن منم پنج تا تاکسی عوض کردم سه خط مترو عوض کردم چند بار سوار اتوبوس شدم و بعد رسیدم اینجا
کوک: الان خوبی؟
ا/ت: از نظر تو خوبم حتی گوشیم هم از دست دادم
کوک: خب فدا سرت خودم یه بهترشو برات میخرم
ا/ت: مشکل اینه که وقتی مامانم میخواست بره دستبندش و بهم داد اون دستنبند تو کیفم بود
و اینکه خودم دیوونه میشم
دستشو گرفتم
ا/ت: ایی نمیبینی کبود شده
کوک: ببخشید قبلش برو یه دوشی بگیر بیا اینجا
ا/ت: باشه جونگکوک
کوک: جانم
ا/ت: مراقبم هستی؟من خیلی میترسم
کوک: اره نگران نباش
ا/ت رفت تو اتاقش
زنگ زدم به سوکو
سوکو: الو
کوک: خوبی؟
سوکو:ممنون
کوک: یه چیزی میخوام تا فردا بهم بگو
سوکو: تو جون بخواه جانم بگو
کوک: برو تو خیابون خودتون کسی هست که دوربین داشته باشه
سوکو: اره هست چندتا مغازه دارند
کوک: باشه ممنون
سوکو: خواهش میکنم
کوک: خدافظ
سوکو: چیزی شده؟
کوک: نه
سوکو: خدافظ
چند دقیقه بعد
ا/ت: جونگکوک بیا بالا
کوک: اومدم
ا/ت: خب الان چیکار کنم
کوک: چیزی نمیخوای بخوری؟
ا/ت: نه میل ندارم فقط خیلی خستم
کوک: موهاتو سشوار بکش
ا/ت: جون ندارم خیلی خستم
کوک: بیا اینجا بشین خودم برات میکشم
ا/ت: باشه تو اون کشو پایینیه هست
کوک: باشه
رفتم سشوار اوردم موهاشو سشوار کشیدم
کوک: اگه خسته ای بیا
ا/ت: کجا؟
کوک: استراحت کن بخواب
ا/ت: باشه
خواستم برم دستمو گرفت
ا/ت: جونگکوک ممنونم
کوک: برای چی ممنونی؟
ا/ت: اینکه کمکم میکنی
کوک: این کاریه که یه دوست برای دوستش انجام میده شب بخیر
ا/ت:شب بخیر
#فیک
#سناریو
شب
کوک
نشسته بودم توخونه کسی نبود خودم تنها بودم سریع یکی اومد داخل
کوک: ا/ت تویی؟
برگشت نگاه به پشتش کرد
کوک: چیشده؟
چیزی نمیگفت فقط زل زده بود به یه جا
کوک: ا/ت
رفتم کنارش
کوک: خوبی چرا ترسیدی چرا زیر چشمت کبوده چرا دستات کبوده
چشماش پر از اشک بود جوابی نمیداد
اومد بغلم کرد
ا/ت: کمکم کن
کوک: خب بگو چیشده؟
ا/ت: یک ساعت پیش داشتم از ارایشگاه برمیگشتم تو خیابون (....) چند نفر اومدن کیفمو خواستن بدزدن من نزاشتم خودم هم گرفتن و بردن گذا شتن تو ماشین من هرچی مقاومت میکردم هیچی که هیچی دو نفر بودن از اون ماشین سیاه بزرگا بود
کوک: خب چیشد؟
ا/ت: شروع کردم به زدنم بعد بعد بعد
کوک: بعد چی؟ گریه نکن بگو
ا/ت:ددکمه لباسمو باز کردن منم فقط گریه میکردم و فریاد میزدم هیچکس صدامو نمیشنید
کوک: یعنی اونا میخواستن به تو...
ا/ت: هیچی نگو بزار بگم کیفم تو دستم بود با کیفم زدم تو سر یکیشون بعدش اون یکی اومد نزدیکم بشه یه اسپری دیدم فک کنم اسپری فلفل بود زدم به چشمش سریع فرار کردم از ماشین
و اونا مثل دیوونه ها دنبالم کردن منم پنج تا تاکسی عوض کردم سه خط مترو عوض کردم چند بار سوار اتوبوس شدم و بعد رسیدم اینجا
کوک: الان خوبی؟
ا/ت: از نظر تو خوبم حتی گوشیم هم از دست دادم
کوک: خب فدا سرت خودم یه بهترشو برات میخرم
ا/ت: مشکل اینه که وقتی مامانم میخواست بره دستبندش و بهم داد اون دستنبند تو کیفم بود
و اینکه خودم دیوونه میشم
دستشو گرفتم
ا/ت: ایی نمیبینی کبود شده
کوک: ببخشید قبلش برو یه دوشی بگیر بیا اینجا
ا/ت: باشه جونگکوک
کوک: جانم
ا/ت: مراقبم هستی؟من خیلی میترسم
کوک: اره نگران نباش
ا/ت رفت تو اتاقش
زنگ زدم به سوکو
سوکو: الو
کوک: خوبی؟
سوکو:ممنون
کوک: یه چیزی میخوام تا فردا بهم بگو
سوکو: تو جون بخواه جانم بگو
کوک: برو تو خیابون خودتون کسی هست که دوربین داشته باشه
سوکو: اره هست چندتا مغازه دارند
کوک: باشه ممنون
سوکو: خواهش میکنم
کوک: خدافظ
سوکو: چیزی شده؟
کوک: نه
سوکو: خدافظ
چند دقیقه بعد
ا/ت: جونگکوک بیا بالا
کوک: اومدم
ا/ت: خب الان چیکار کنم
کوک: چیزی نمیخوای بخوری؟
ا/ت: نه میل ندارم فقط خیلی خستم
کوک: موهاتو سشوار بکش
ا/ت: جون ندارم خیلی خستم
کوک: بیا اینجا بشین خودم برات میکشم
ا/ت: باشه تو اون کشو پایینیه هست
کوک: باشه
رفتم سشوار اوردم موهاشو سشوار کشیدم
کوک: اگه خسته ای بیا
ا/ت: کجا؟
کوک: استراحت کن بخواب
ا/ت: باشه
خواستم برم دستمو گرفت
ا/ت: جونگکوک ممنونم
کوک: برای چی ممنونی؟
ا/ت: اینکه کمکم میکنی
کوک: این کاریه که یه دوست برای دوستش انجام میده شب بخیر
ا/ت:شب بخیر
#فیک
#سناریو
۳.۲k
۱۳ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.