part⁴⁸🦖🗿
اعتراف به عشقی که وجود نداره قلب میشکنه و اگه واقعا عاشق شدی باید مسئولیت قلب عاشقت رو قبول کنی.... بدونی که از لحظه ای که بهش اعتراف میکنی تا لحظه مرگت نسبت به اون فرد خاص مسئولی و صاحب بی چون و چرای محبت و مراقبتت اونه! بعد از چند ماه الان فهمیده بود تکلیف قلبش چیه...
عاشق شده بود !
جانگ می « با حس نزدیکی مجددش چشمام رو بستم و به پتوی روی تخت چنگ زدم! وقتی به خودم اومدم جسم نرمی لب هامو به بازی گرفته بود و منم همراهی میکردم! من چم شده بود؟ چرا توان اینکه پسش بزنم رو نداشتم؟ این اولین بوسه نبود... اما چرا اینقدر فرق داره؟
کوک « جانگ می پدیده ای بود که هیچ وقت ازش خسته نمیشدم! با حس کمبود اکسیژن جدا شدم و گفتم « جواب من اینه! دلم برات تنگ شده بود دختر شکلاتی من
جانگ می « ا.. این بوسه دیگه جزو نقشه نیست؟ واقعی بود؟
کوک « تمام اون بوسه ها جزو نقشه نبود! من دوستت دارم
جانگ می « خواب میبینم؟ اگه رویا باشه چی؟ اگه بیدار شم و تو اینجا نباشی چی؟
کوک « نه خوابه و نه رویا! عشقم رو می پذیری؟
جانگ می « مگه میتونم نه بگم؟
کوک « نه! چون چه بخواهی... چه نخواهی از این لحظه به بعد تو رسما مال من شدی
جانگ می « میخواستمش... من این مرد رو از اعماق قلبم میخواستم و عاشقانه میپرستیدمش! زمانی که دستاشو باز کرد با کمال میل خودمو توی آغوشش جا کردم و سرم رو روی سینه اش گذاشتم
کوک « نمیدونم در آینده چه بلایی سرمون میاد پس بیا از این لحظه های آروم زندگیمون نهایت استفاده رو ببریم!
جانگ می « تو رو نمیدونم اما من تا لحظه ای که نفس میکشم کنارت میمونم! هر چقدر هم سخت باشه تا زمانی که تو کنارمی میتونم تحملش کنم
کوک « *سرشو میبوسه.... خوبه! بهتره یه کم بخوابی چون بعدش کلی کار داریم وایت من...
............
رد هاک « پس فهمیدن من کیم درسته؟
ادوارد « بازی از الان شروع میشه! میتونی کوک رو شکست بدی؟
رد هاک « نتیجه جنگ هیچ وقت قابل پیش بینی نیست!
............
جانگ می « با حس تشنگی شدید چشمام رو باز کردم و دیدم توی آغوش کوک خوابم برده! چشماش بسته بود و موهای ابریشمیش بهم ریخته بود.... دستم رو با احتیاط به سمت موهاش بردم و نوازشش کردم! حس خیلی خوبی داشت
کوک « ادامه بده
جانگ می « *برگاش ریخت... تو بیداری؟؟؟؟
کوک « میدونی چند روزه ندیدمت؟ چطور میتونستم بخوابم؟ ترجیح دادم نگاهت کنم... حتی توی خواب هم خواستنی هستی
جانگ می « *اکلیلی شدن ... کوک لطفا بهم بگو
کوک « هفت ماهه به دنیا اومدی؟
جانگ می « اذیت نکن دیگه
کوک « حوصله ندارم کلی مقدمه بچینم! رد هاک برادرته... اما نمیدونیم نفر سوم شما کیه!
جانگ می « ب.. برادر من؟ مافیاست؟
کوک « یه مافیای فوق العاده خطرناک.... زمانی که گردنبند رو پیدا کنیم احتمالا خودشو نشون بده
عاشق شده بود !
جانگ می « با حس نزدیکی مجددش چشمام رو بستم و به پتوی روی تخت چنگ زدم! وقتی به خودم اومدم جسم نرمی لب هامو به بازی گرفته بود و منم همراهی میکردم! من چم شده بود؟ چرا توان اینکه پسش بزنم رو نداشتم؟ این اولین بوسه نبود... اما چرا اینقدر فرق داره؟
کوک « جانگ می پدیده ای بود که هیچ وقت ازش خسته نمیشدم! با حس کمبود اکسیژن جدا شدم و گفتم « جواب من اینه! دلم برات تنگ شده بود دختر شکلاتی من
جانگ می « ا.. این بوسه دیگه جزو نقشه نیست؟ واقعی بود؟
کوک « تمام اون بوسه ها جزو نقشه نبود! من دوستت دارم
جانگ می « خواب میبینم؟ اگه رویا باشه چی؟ اگه بیدار شم و تو اینجا نباشی چی؟
کوک « نه خوابه و نه رویا! عشقم رو می پذیری؟
جانگ می « مگه میتونم نه بگم؟
کوک « نه! چون چه بخواهی... چه نخواهی از این لحظه به بعد تو رسما مال من شدی
جانگ می « میخواستمش... من این مرد رو از اعماق قلبم میخواستم و عاشقانه میپرستیدمش! زمانی که دستاشو باز کرد با کمال میل خودمو توی آغوشش جا کردم و سرم رو روی سینه اش گذاشتم
کوک « نمیدونم در آینده چه بلایی سرمون میاد پس بیا از این لحظه های آروم زندگیمون نهایت استفاده رو ببریم!
جانگ می « تو رو نمیدونم اما من تا لحظه ای که نفس میکشم کنارت میمونم! هر چقدر هم سخت باشه تا زمانی که تو کنارمی میتونم تحملش کنم
کوک « *سرشو میبوسه.... خوبه! بهتره یه کم بخوابی چون بعدش کلی کار داریم وایت من...
............
رد هاک « پس فهمیدن من کیم درسته؟
ادوارد « بازی از الان شروع میشه! میتونی کوک رو شکست بدی؟
رد هاک « نتیجه جنگ هیچ وقت قابل پیش بینی نیست!
............
جانگ می « با حس تشنگی شدید چشمام رو باز کردم و دیدم توی آغوش کوک خوابم برده! چشماش بسته بود و موهای ابریشمیش بهم ریخته بود.... دستم رو با احتیاط به سمت موهاش بردم و نوازشش کردم! حس خیلی خوبی داشت
کوک « ادامه بده
جانگ می « *برگاش ریخت... تو بیداری؟؟؟؟
کوک « میدونی چند روزه ندیدمت؟ چطور میتونستم بخوابم؟ ترجیح دادم نگاهت کنم... حتی توی خواب هم خواستنی هستی
جانگ می « *اکلیلی شدن ... کوک لطفا بهم بگو
کوک « هفت ماهه به دنیا اومدی؟
جانگ می « اذیت نکن دیگه
کوک « حوصله ندارم کلی مقدمه بچینم! رد هاک برادرته... اما نمیدونیم نفر سوم شما کیه!
جانگ می « ب.. برادر من؟ مافیاست؟
کوک « یه مافیای فوق العاده خطرناک.... زمانی که گردنبند رو پیدا کنیم احتمالا خودشو نشون بده
۴۹.۰k
۰۴ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۴۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.