فیک : ددی مافیایی من
فیک : ددی مافیایی من
پارت : ۳۰
جیا : همینطور 😐😐😐😐
تهیونگ : خب؟ 😐😐
جیا : خب؟ 😐😐
جیا : حوصلم سر رفته 😐🗿
جیا ویو :
( اینو که گفتم تهیونگ اومد یه بوس زد رویه لبم و گفت)
تهیونگ : بیبی الان حوصلت برگشته؟
جیا : ا، اوهوم
تهیونگ : اووو داشت اینو یادم میرفت
جیا : چیو؟
( اینو که گفتم تهیونگ رفت و از داخله کمدش یه دست لباسه زنونه در اورد)
جیا : این دیگه چیه؟
تهیونگ : اممم خبب لباسه زنونست
تهیونگ : بگیرشون
( تهیونگ که لباسارو بهم داد و نگاهشون کردم دیدم که یه شومیزه سفید بایه دامنه تقریبا تنگه کوتاعه
همینطور داشتم بهشون نگاه میکردم که تهیونگ گفت)
تهیونگ : امروز قراره که با مافیاها بریم بار و من گفتم که تورو هم با خودم ببرم
تهیونگ : و این لباسارو از قبل داخله کمدم داشتم
تهیونگ : قشنگ نیستن؟
جیا : چرا قشنگن ولی....
تهیونگ : ولی؟...
جیا : این لباس ماله دوست دختره قبلیته؟
( اینو که گفتم انگار که ناراحت شد و سرشو انداخت پایین و گفت)
تهیونگ : اوهوم ولی اون اصلا نپوشیدشون چون من وقتی که این لباسو براش خریدم همون موقع فهمیدم که بهم خیانت کرده
جیا : خیلی دوستش داشتی؟
تهیونگ : قبلا اره حتا حاظر بودم که براش جونمم بدم ولی وقتی که فهمیدم بهم خیانت کرده ازش متنفر شدم!
جیا : اوهوم
تهیونگ : جیا
جیا : بله؟
تهیونگ : توکه مثله اون مین هیه هرزه بهم خیانت نمیکنی!
تهیونگ : نه؟
جیا : بهت قول میدم که بهت خیانت نمیکنم!
( اینو گفتم و لبامو گذاشتم رویه لباش و شروع کردم به بوسیدنش و تهیونگم باهام همکاری میکرد)
۵ مین بعد :
هنوزم با تهیونگ درحاله کیس رفتن بودیم که دیدم گوشیم داره زنگ میخوره
از تهیونگ جدا شدم و دیدم که جین داره زنگ میزنه
وایییییییی قراره امروزمونو فراموش کردم
سریع جواب دادم)
جین : الو سلام جیا شی
جیا : سلام جین
جین : اماده ایی؟
جیا : نه به کلی قرارمونو فراموش کرده بودم.
جین : یااااا خب زود باش اماده شو دمه دره عمارت تهیونگ منتظرتم
جیا : اها ممنون
( قطع کردم که دیدم تهیونگ روبه روم وایساده و داره با اخم نگاهم میکنه)
تهیونگ : چی کار داشت؟
جیا : جین بود
تهیونگ : اونو که خودمم میدونم
دارم بهت میگم که چیکارت داشت؟
جیا : یادته دیشب جین گفت که از یه دختر خوشش میاد و قرار شد که امروز دعوتش کنه کافه تا بهش اعتراف کنه؟
تهیونگ : اوهوم
جیا : خب به من گفت که برم باهاش و بهش کمک کنم
تهیونگ : خب باشه میزارم بری چون به تو و جین اعتماد دارم
( تهیونگ که اینو گفت رفتم گونشو بوس کردم و گفتم)
جیا : میسی ددی 🥺🫰🏻
تهیونگ : خبببب ولی باید که به یه شرطی میزارم که بری
جیا : به چه شرطی؟
تهیونگ : .......
پارت : ۳۰
جیا : همینطور 😐😐😐😐
تهیونگ : خب؟ 😐😐
جیا : خب؟ 😐😐
جیا : حوصلم سر رفته 😐🗿
جیا ویو :
( اینو که گفتم تهیونگ اومد یه بوس زد رویه لبم و گفت)
تهیونگ : بیبی الان حوصلت برگشته؟
جیا : ا، اوهوم
تهیونگ : اووو داشت اینو یادم میرفت
جیا : چیو؟
( اینو که گفتم تهیونگ رفت و از داخله کمدش یه دست لباسه زنونه در اورد)
جیا : این دیگه چیه؟
تهیونگ : اممم خبب لباسه زنونست
تهیونگ : بگیرشون
( تهیونگ که لباسارو بهم داد و نگاهشون کردم دیدم که یه شومیزه سفید بایه دامنه تقریبا تنگه کوتاعه
همینطور داشتم بهشون نگاه میکردم که تهیونگ گفت)
تهیونگ : امروز قراره که با مافیاها بریم بار و من گفتم که تورو هم با خودم ببرم
تهیونگ : و این لباسارو از قبل داخله کمدم داشتم
تهیونگ : قشنگ نیستن؟
جیا : چرا قشنگن ولی....
تهیونگ : ولی؟...
جیا : این لباس ماله دوست دختره قبلیته؟
( اینو که گفتم انگار که ناراحت شد و سرشو انداخت پایین و گفت)
تهیونگ : اوهوم ولی اون اصلا نپوشیدشون چون من وقتی که این لباسو براش خریدم همون موقع فهمیدم که بهم خیانت کرده
جیا : خیلی دوستش داشتی؟
تهیونگ : قبلا اره حتا حاظر بودم که براش جونمم بدم ولی وقتی که فهمیدم بهم خیانت کرده ازش متنفر شدم!
جیا : اوهوم
تهیونگ : جیا
جیا : بله؟
تهیونگ : توکه مثله اون مین هیه هرزه بهم خیانت نمیکنی!
تهیونگ : نه؟
جیا : بهت قول میدم که بهت خیانت نمیکنم!
( اینو گفتم و لبامو گذاشتم رویه لباش و شروع کردم به بوسیدنش و تهیونگم باهام همکاری میکرد)
۵ مین بعد :
هنوزم با تهیونگ درحاله کیس رفتن بودیم که دیدم گوشیم داره زنگ میخوره
از تهیونگ جدا شدم و دیدم که جین داره زنگ میزنه
وایییییییی قراره امروزمونو فراموش کردم
سریع جواب دادم)
جین : الو سلام جیا شی
جیا : سلام جین
جین : اماده ایی؟
جیا : نه به کلی قرارمونو فراموش کرده بودم.
جین : یااااا خب زود باش اماده شو دمه دره عمارت تهیونگ منتظرتم
جیا : اها ممنون
( قطع کردم که دیدم تهیونگ روبه روم وایساده و داره با اخم نگاهم میکنه)
تهیونگ : چی کار داشت؟
جیا : جین بود
تهیونگ : اونو که خودمم میدونم
دارم بهت میگم که چیکارت داشت؟
جیا : یادته دیشب جین گفت که از یه دختر خوشش میاد و قرار شد که امروز دعوتش کنه کافه تا بهش اعتراف کنه؟
تهیونگ : اوهوم
جیا : خب به من گفت که برم باهاش و بهش کمک کنم
تهیونگ : خب باشه میزارم بری چون به تو و جین اعتماد دارم
( تهیونگ که اینو گفت رفتم گونشو بوس کردم و گفتم)
جیا : میسی ددی 🥺🫰🏻
تهیونگ : خبببب ولی باید که به یه شرطی میزارم که بری
جیا : به چه شرطی؟
تهیونگ : .......
۹.۷k
۰۲ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.