پارت 6 منه گناهکار
پارت 6 منه گناهکار
دنی : نه پیداش نکردیم رسیدیم باید پیاده شیم
ا/ت : آها باشه
پاشدیم و رفتیم بیرون از هواپیما ، به آسمون نگاه کردم چقدر قشنگ بود شب بود
دنی زد به شونم
دنی : هی اینجا نخوابیا
بهش خندیدم
ا/ت : برو بابا
خودشم خندید
از فرودگاه رفتیم بیرون از قبل خونه رو اجاره کرده بودیم تاکسی گرفتیم و رفتیم به سمت خونه
.......
وقتی رسیدیم اومدیم داخل خونه و وسایل خودمونو گزاشتیم تو اتاق و اومدیم پایین توی پذیرایی
دنی : حالا باید چیکار کنیم
ا/ت : اینجا به کارمون ادامه میدیم
دنی : یعنی چجوری؟
ا/ت : باید درباره اون نامه جست و جو کنیم از کجا اومده و اینا
دنی : خب اما ما که اومدیم فرانسه نامه اونجا جا موند
ا/ت : فکرشو کردم
دنی : نگو
ا/ت : حتی تحقیقم کردم
دنی : تو دیگه کی ای دختر
ا/ت : بله دیگه
دنی : خب از کجا فرستاده شده؟
ا/ت : آدرسش اینجاس الان میخوام برم میای؟
پوکر نگام کرد
دنی : اومدم اینجا استراحت کنم؟
ا/ت : گفتم شاید
نزاشت حرفم تموم بشه و گفت :
دنی : بیا بریم کمتر حرف بزن بدو
همونجا وایساده بودم
دنی : بیا دیگه
اومد و دستم گرفت و کشید سمت در خندیدم
ا/ت : اومدم اومدم
رفتیم سوار ماشین شدیمو بهش آدرس همون جا رو دادم وقتی رسیدیم بهش گفتم وایسه از ماشین پیاده شدم که اونم پیاده شد
دنی : چرا اینجا گفتی وایسم
ا/ت : اینجاس
دنی : چی داری میگی
یه نگاه به خونه انداخت و بعد به من نگاه کرد
دنی : اینجا؟
ا/ت : هوم....زود باش
یه خونه ی متروکه خیلی قدیمی بود خودمم نمیدونم چرا باید از اینجا نامه فرستاده بشه باید بفهمم
رفتم داخل خونه دنی پشت سرم اومد ، خونه خیلی تاریک بود شبم بود تاریک تَرِشم میکرد رفتم جلو تر تا یه چیزی پیدا کنم ولی خیلی تاریک بود موبایلمو دراوردم و چراغ قوه اش رو روشن کردم برگشتم طرف دنی دیدم یه گوشه وایساده و داره به یه چیزی نگاه میکنه داشتم میرفتم سمتش
ا/ت : دنی
دنی : .....
ا/ت : دنی چی شده؟
یه صدایی میومد نمیدونم صدا از کجا بود چراغ قوه رو همه جا گرفتم ولی چیزی نبود یه قدم دیگه برداشتم
یه چیزی خورد بهم و افتادم موبایلم پرت شد اونور خیلی سنگین بود نمیدونم چی بود پاشدم
ا/ت: کی اینجاس
یهو بهم حمله کرد و گردنم و گرفت میخواست خفم کنه داشتم خفه میشدم تقلا میکردم ولی ولم نمیکرد چون تاریک بود هیچی نمیدیدم دیگه باید یه کاری میکردم یه مشت کوبیدم تو صورتش که پرت شد اونور نفس گرفتم و رفتم سمتش
تا خواستم نزدیک تر بشم پاشد و شروع کرد به دوییدن دنبالش رفتم ولی بهش نرسیدم همونجا وایسادم نفس نفس میزدم یاد دنی افتادم رفتم داخل اونجا نبود پس کجاس رفتم جلو که یه چیزی از پشت گرفتم تکون نخوردم در گوشم گفت :
دنی : سلام خوشگله
برگشتم سمتش
ا/ت : تو دیوونه ای.....کجا بودی؟
دنی : همینجا بودم میخواستم بترسونمت
امیدوارم خوشتون بیاد 🤍☁
خوشحال میشم لایک کنید و کامنت بزارید 🫂☁
درخواستی دارید بگید (◍•ᴗ•◍)🤍☁
اسلاید دوم : لباس دنی موقع رفتن به اون خونه 💓💜
اسلاید سوم : لباس ا/ت موقع رفتن به اون خونه 🫂💙
دنی : نه پیداش نکردیم رسیدیم باید پیاده شیم
ا/ت : آها باشه
پاشدیم و رفتیم بیرون از هواپیما ، به آسمون نگاه کردم چقدر قشنگ بود شب بود
دنی زد به شونم
دنی : هی اینجا نخوابیا
بهش خندیدم
ا/ت : برو بابا
خودشم خندید
از فرودگاه رفتیم بیرون از قبل خونه رو اجاره کرده بودیم تاکسی گرفتیم و رفتیم به سمت خونه
.......
وقتی رسیدیم اومدیم داخل خونه و وسایل خودمونو گزاشتیم تو اتاق و اومدیم پایین توی پذیرایی
دنی : حالا باید چیکار کنیم
ا/ت : اینجا به کارمون ادامه میدیم
دنی : یعنی چجوری؟
ا/ت : باید درباره اون نامه جست و جو کنیم از کجا اومده و اینا
دنی : خب اما ما که اومدیم فرانسه نامه اونجا جا موند
ا/ت : فکرشو کردم
دنی : نگو
ا/ت : حتی تحقیقم کردم
دنی : تو دیگه کی ای دختر
ا/ت : بله دیگه
دنی : خب از کجا فرستاده شده؟
ا/ت : آدرسش اینجاس الان میخوام برم میای؟
پوکر نگام کرد
دنی : اومدم اینجا استراحت کنم؟
ا/ت : گفتم شاید
نزاشت حرفم تموم بشه و گفت :
دنی : بیا بریم کمتر حرف بزن بدو
همونجا وایساده بودم
دنی : بیا دیگه
اومد و دستم گرفت و کشید سمت در خندیدم
ا/ت : اومدم اومدم
رفتیم سوار ماشین شدیمو بهش آدرس همون جا رو دادم وقتی رسیدیم بهش گفتم وایسه از ماشین پیاده شدم که اونم پیاده شد
دنی : چرا اینجا گفتی وایسم
ا/ت : اینجاس
دنی : چی داری میگی
یه نگاه به خونه انداخت و بعد به من نگاه کرد
دنی : اینجا؟
ا/ت : هوم....زود باش
یه خونه ی متروکه خیلی قدیمی بود خودمم نمیدونم چرا باید از اینجا نامه فرستاده بشه باید بفهمم
رفتم داخل خونه دنی پشت سرم اومد ، خونه خیلی تاریک بود شبم بود تاریک تَرِشم میکرد رفتم جلو تر تا یه چیزی پیدا کنم ولی خیلی تاریک بود موبایلمو دراوردم و چراغ قوه اش رو روشن کردم برگشتم طرف دنی دیدم یه گوشه وایساده و داره به یه چیزی نگاه میکنه داشتم میرفتم سمتش
ا/ت : دنی
دنی : .....
ا/ت : دنی چی شده؟
یه صدایی میومد نمیدونم صدا از کجا بود چراغ قوه رو همه جا گرفتم ولی چیزی نبود یه قدم دیگه برداشتم
یه چیزی خورد بهم و افتادم موبایلم پرت شد اونور خیلی سنگین بود نمیدونم چی بود پاشدم
ا/ت: کی اینجاس
یهو بهم حمله کرد و گردنم و گرفت میخواست خفم کنه داشتم خفه میشدم تقلا میکردم ولی ولم نمیکرد چون تاریک بود هیچی نمیدیدم دیگه باید یه کاری میکردم یه مشت کوبیدم تو صورتش که پرت شد اونور نفس گرفتم و رفتم سمتش
تا خواستم نزدیک تر بشم پاشد و شروع کرد به دوییدن دنبالش رفتم ولی بهش نرسیدم همونجا وایسادم نفس نفس میزدم یاد دنی افتادم رفتم داخل اونجا نبود پس کجاس رفتم جلو که یه چیزی از پشت گرفتم تکون نخوردم در گوشم گفت :
دنی : سلام خوشگله
برگشتم سمتش
ا/ت : تو دیوونه ای.....کجا بودی؟
دنی : همینجا بودم میخواستم بترسونمت
امیدوارم خوشتون بیاد 🤍☁
خوشحال میشم لایک کنید و کامنت بزارید 🫂☁
درخواستی دارید بگید (◍•ᴗ•◍)🤍☁
اسلاید دوم : لباس دنی موقع رفتن به اون خونه 💓💜
اسلاید سوم : لباس ا/ت موقع رفتن به اون خونه 🫂💙
۴۵.۶k
۰۶ شهریور ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.