دلبر عزیز شده🍷🖤
دلبر عزیز شده🍷🖤
Part_6
ویو تهیونگ
سوار ماشینم شدیم خانم لی(مامان آیو) و آیو و جنی عقب نشستن و فیلیکس نشست پیش من.
داشتیم باهم حرف میزدیم و خلاصه باهم رفیق شده بودیم بچه ها هم عقب داشتن حرف میزدن
نگام از آینه رفت به آیو آخه چقدر میتونه یه دختر اینقدر کیوت باشه!؟ اینجوری که از پنجره نگاه بیرون میکرد و لپاشو باد کرده بود
خداااااامیخوام بخورمش چقدر خواستنیه(هوش، میکشمت منحرف شیا قربون صدقه بود)
خدا اینقدر حواسم پرت آیو بود نگا جلو نکردم نزدیک بود تصادف کنیم که فیلیکس فرمون رو گرف
#داداش حواست کجاس؟
_ها.....هیچی
ویو آیو
داشتم با جنی حرف میزدم که یه دفعه ای اقای کیم ترمز گرفت با نگاه ترسیده جلو مو نگاه کردم دیدم خداروشکر اتفاقی نیوفتاده
پرش زمانی به رسیدن خونه آیو اینا
ویو آیو
*خب اینم خونه جدیدتون خاله شین(ازشکمم دراوردم😁)
خوشتون اومد؟
✓عالیه دخترم خیلی خوشم اومد ممنون ازتون
_خواهش میکنم خانم لی
+ممنون جناب کیم
#ممنون تهیونگ
(دیگه خم شدن و احترام و اینا)
مامان و فیلی رفتن تشکر کنن و خوش آمدیدشون کنن
که فیلی صدام کرد دویدم اومدم پیششون که اقای کیم گفت
_خانم لی فردا ساعت 7 صبح به محل کارتون بیاید من ادرسو برای فیلیکس فرستادم هردوتون باهم بیاید
#تهیونگ من چرا؟
_خب تو هم استخدامی
#واقعا؟ ممنون داداش
_کاری نکردم، پس ساعت 7 میبینمتون
+چشم ممنون
_خدافظ
*خدافظ
+خدافظ
✓خدافظ
#خدافظ
رفتیم داخل
خیلی خوشحال بودم چون که پول هایی که با فیلیکس جمع کرده بودیم ب علاوه ی پولی ک جنی داده بود شده بود اندازه خرج عمل مامانم
رفتم پیش فیلی
+فیلیییی
#مرگ، چته؟
+پولا جمع شد امادسسسس
#جدی؟؟؟؟
+ارهههههه!
فیلیکس محکم بغلم کرد و نوبت دکتر گرفتیم و قرار شد فردا بعد از سرکار ببریمش دکتر برای عمل
....................
ویو تهیونگ
(همونایی ک برا آیو گفتم)
سوارماشین شدیم گوشیم زنگ خورد
~سلام ته ته خوبی؟
_عا تو خوبی
~اره خوبم چیشد کسی رو پیدا کردی؟
_اره فردا تو شرکت میبینیش
~عه کیه؟ اسمش چیهچ
_گفتم فردا باهاش اشنا میشی
~اوکی
_راسی میگم اون حسابداره رو اخراجش کردی؟
~اره
_حله
~کیو میخوای جای اون ابله بیاری؟
_داداش همین دختره رو
~خوبه فکر همه جاشو کردی کیم
_بله دیگه
Part_6
ویو تهیونگ
سوار ماشینم شدیم خانم لی(مامان آیو) و آیو و جنی عقب نشستن و فیلیکس نشست پیش من.
داشتیم باهم حرف میزدیم و خلاصه باهم رفیق شده بودیم بچه ها هم عقب داشتن حرف میزدن
نگام از آینه رفت به آیو آخه چقدر میتونه یه دختر اینقدر کیوت باشه!؟ اینجوری که از پنجره نگاه بیرون میکرد و لپاشو باد کرده بود
خداااااامیخوام بخورمش چقدر خواستنیه(هوش، میکشمت منحرف شیا قربون صدقه بود)
خدا اینقدر حواسم پرت آیو بود نگا جلو نکردم نزدیک بود تصادف کنیم که فیلیکس فرمون رو گرف
#داداش حواست کجاس؟
_ها.....هیچی
ویو آیو
داشتم با جنی حرف میزدم که یه دفعه ای اقای کیم ترمز گرفت با نگاه ترسیده جلو مو نگاه کردم دیدم خداروشکر اتفاقی نیوفتاده
پرش زمانی به رسیدن خونه آیو اینا
ویو آیو
*خب اینم خونه جدیدتون خاله شین(ازشکمم دراوردم😁)
خوشتون اومد؟
✓عالیه دخترم خیلی خوشم اومد ممنون ازتون
_خواهش میکنم خانم لی
+ممنون جناب کیم
#ممنون تهیونگ
(دیگه خم شدن و احترام و اینا)
مامان و فیلی رفتن تشکر کنن و خوش آمدیدشون کنن
که فیلی صدام کرد دویدم اومدم پیششون که اقای کیم گفت
_خانم لی فردا ساعت 7 صبح به محل کارتون بیاید من ادرسو برای فیلیکس فرستادم هردوتون باهم بیاید
#تهیونگ من چرا؟
_خب تو هم استخدامی
#واقعا؟ ممنون داداش
_کاری نکردم، پس ساعت 7 میبینمتون
+چشم ممنون
_خدافظ
*خدافظ
+خدافظ
✓خدافظ
#خدافظ
رفتیم داخل
خیلی خوشحال بودم چون که پول هایی که با فیلیکس جمع کرده بودیم ب علاوه ی پولی ک جنی داده بود شده بود اندازه خرج عمل مامانم
رفتم پیش فیلی
+فیلیییی
#مرگ، چته؟
+پولا جمع شد امادسسسس
#جدی؟؟؟؟
+ارهههههه!
فیلیکس محکم بغلم کرد و نوبت دکتر گرفتیم و قرار شد فردا بعد از سرکار ببریمش دکتر برای عمل
....................
ویو تهیونگ
(همونایی ک برا آیو گفتم)
سوارماشین شدیم گوشیم زنگ خورد
~سلام ته ته خوبی؟
_عا تو خوبی
~اره خوبم چیشد کسی رو پیدا کردی؟
_اره فردا تو شرکت میبینیش
~عه کیه؟ اسمش چیهچ
_گفتم فردا باهاش اشنا میشی
~اوکی
_راسی میگم اون حسابداره رو اخراجش کردی؟
~اره
_حله
~کیو میخوای جای اون ابله بیاری؟
_داداش همین دختره رو
~خوبه فکر همه جاشو کردی کیم
_بله دیگه
۴.۶k
۲۹ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.