روزی که به آرزوم رسیدم
روزی که به آرزوم رسیدم
~راستشو بگو کجا بودی وگرنه به مامان میگم از از همین هفته اول شب رو دیر میای!!!.
من هنوز تو شک اون بوسه بودم شک این که آگوست دی ،یونگی ،شوگا که خیلی معروفت منو رسونده به یه گوشه خیره شده بودم و مغذم داشت اتفاقات رو تحلیل میکرد که ی دفعه با حرف های سحر به خودم اومدم که میگفت ،،،،،وگرنه به مامان میگم .......................
ها چی ترو جون هرکی دوست داری به مامان نگو 🙏🙏🙏🙏🙏🙏🙏🙏🙏همین جوری التماسش میکردنم که به مامان نگه که یه دفعه برگشت طرفم و گفت :
~در عوض ؟
-هر کاری بگی میکنم !خواهش🙏🙏
~خوب بگو ببینم چرا دیر کردی ؟
حرف های خودم :👇👇👇👇👇👇
(وقتی رسپینا داره فکر میکنه توی «»این ها مینویسمو توی اینا)( خودم یعنی نویسنده داره زر میزنه😂😅🤣😑😐😑😑😑😑😑)
(از این به بعد اسم ا/ت رو میزارم رسپینا)
پایان گل افشانیم😂😅👆👆👆
«حالا چه گوهی بخورم وای اگه اونی بفهمه کلی با سوال هاشمنو جر میده »
-اگه بگم قول میدی به مامان نگی و سوال پیچم نکنی؟
~قول نمیدم سعیم رو میکنم بستگی داره چی باشه !حالا بگو ببین چه دست گلی به آب دادی؟ میدوستم قرار میزاری !😅🙂
-آم یکمی کارم طول کشید بعد گم شدم و یکی منو رسوند
~بگو ببینم خوشتیپ بود؟وعض مالیش چی ؟بگو ببینم!
-آروم آروم میگم ولی تو نباید به مامان بگی !!!
~باشه بابا من کی رفتم گفتم؟!؟!
-باش تو که هیچ وقت نمیگی !😑😑
~حالا بگو
-ابجی من الان خستم
بعد آروم روی همون مبل چهار نفره کنارش دراز کشیدم و سرمو گذاشتم رو روی رون پاش
-خیلی خستم همچی یهویی شد ولی خیلی خوشتیپ بود
~واو تو خیلی وقت بود از کسی تعریف نکردی
-......
~ابجی کوچولوم کی انقدر بزرگ شد !؟!؟!
~حالا نگفتی ماشینش چی بود
-بلند شدم و معترضانه گفتم :یااااااااا ابجی خجالت بکش مارو ببین با کی داریم میریم سیزده بدر وای حالا مطمئن شدم میزی به مامان میگی و رفتم تو اتاق
یک ساعت بعد
اومد در زد وصدام کرد که برم شام بخورم
~بیا شام آماده کردم
-اومدم آدم فروش 😅
~عه یبار دیگه به من بگی آدم فروش دیگه برات غذا درست نمی کنم الانم بیا غذا ،غذای مورد علامت قرمه سبزی درست کردم راست رامن هم درست کردم
-اخ جون اومدم الان دستامو میشورم میام
رفتم شستم و رفتم سر میز
~میگی چی شد یا نه؟
-نه برو پی کارت
~اه پس با ابجی جونت این جوری حرف میزنی ببینم وقتی
که به مامان زنگ زدم و کاری کرد که برگردیم ایران بازم این جوری حرف میزنی گوشیشو بالا گرفت و صفحه تماس مامان رو آورد گفت یا میگیرد یا امتحانش کنیم
-خیلی نامردی بیشور (زیر لب)
ادامه در کامنت.........💜❤️💕😙😘😙
~راستشو بگو کجا بودی وگرنه به مامان میگم از از همین هفته اول شب رو دیر میای!!!.
من هنوز تو شک اون بوسه بودم شک این که آگوست دی ،یونگی ،شوگا که خیلی معروفت منو رسونده به یه گوشه خیره شده بودم و مغذم داشت اتفاقات رو تحلیل میکرد که ی دفعه با حرف های سحر به خودم اومدم که میگفت ،،،،،وگرنه به مامان میگم .......................
ها چی ترو جون هرکی دوست داری به مامان نگو 🙏🙏🙏🙏🙏🙏🙏🙏🙏همین جوری التماسش میکردنم که به مامان نگه که یه دفعه برگشت طرفم و گفت :
~در عوض ؟
-هر کاری بگی میکنم !خواهش🙏🙏
~خوب بگو ببینم چرا دیر کردی ؟
حرف های خودم :👇👇👇👇👇👇
(وقتی رسپینا داره فکر میکنه توی «»این ها مینویسمو توی اینا)( خودم یعنی نویسنده داره زر میزنه😂😅🤣😑😐😑😑😑😑😑)
(از این به بعد اسم ا/ت رو میزارم رسپینا)
پایان گل افشانیم😂😅👆👆👆
«حالا چه گوهی بخورم وای اگه اونی بفهمه کلی با سوال هاشمنو جر میده »
-اگه بگم قول میدی به مامان نگی و سوال پیچم نکنی؟
~قول نمیدم سعیم رو میکنم بستگی داره چی باشه !حالا بگو ببین چه دست گلی به آب دادی؟ میدوستم قرار میزاری !😅🙂
-آم یکمی کارم طول کشید بعد گم شدم و یکی منو رسوند
~بگو ببینم خوشتیپ بود؟وعض مالیش چی ؟بگو ببینم!
-آروم آروم میگم ولی تو نباید به مامان بگی !!!
~باشه بابا من کی رفتم گفتم؟!؟!
-باش تو که هیچ وقت نمیگی !😑😑
~حالا بگو
-ابجی من الان خستم
بعد آروم روی همون مبل چهار نفره کنارش دراز کشیدم و سرمو گذاشتم رو روی رون پاش
-خیلی خستم همچی یهویی شد ولی خیلی خوشتیپ بود
~واو تو خیلی وقت بود از کسی تعریف نکردی
-......
~ابجی کوچولوم کی انقدر بزرگ شد !؟!؟!
~حالا نگفتی ماشینش چی بود
-بلند شدم و معترضانه گفتم :یااااااااا ابجی خجالت بکش مارو ببین با کی داریم میریم سیزده بدر وای حالا مطمئن شدم میزی به مامان میگی و رفتم تو اتاق
یک ساعت بعد
اومد در زد وصدام کرد که برم شام بخورم
~بیا شام آماده کردم
-اومدم آدم فروش 😅
~عه یبار دیگه به من بگی آدم فروش دیگه برات غذا درست نمی کنم الانم بیا غذا ،غذای مورد علامت قرمه سبزی درست کردم راست رامن هم درست کردم
-اخ جون اومدم الان دستامو میشورم میام
رفتم شستم و رفتم سر میز
~میگی چی شد یا نه؟
-نه برو پی کارت
~اه پس با ابجی جونت این جوری حرف میزنی ببینم وقتی
که به مامان زنگ زدم و کاری کرد که برگردیم ایران بازم این جوری حرف میزنی گوشیشو بالا گرفت و صفحه تماس مامان رو آورد گفت یا میگیرد یا امتحانش کنیم
-خیلی نامردی بیشور (زیر لب)
ادامه در کامنت.........💜❤️💕😙😘😙
۸.۶k
۰۹ فروردین ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.