ناجی پارت ٣٩
#ناجی #پارت_٣٩
+نگار خوبی؟!
-اره خوبم
+نیستی
یهو ب گریه افتاد
-عشق قدیمی محمد پیداش شده
+واقعا
-اوهوم
+حالا چرا گریه میکنی ی دقیقه اروم باش
-گریه نداره فری من از این پسره محمد خوشم اومده بود این چند روز اخلاقش رفتاراش ب دلم نشست اونم از من خوشش اومده بود و ب زبون اورد ....فری حالم بده نکنه همه چی عوض شه
روی تخت نشستم تو این خونه ادماش هر کدوم ی ماجرای عاشقانه داشتن منو احسان امیر علی و اون دختره ک هیچ وقت نفهمید امیر علی دوستش داره اینم از نگار و محمد چی قراره سر هر کدوممون بیاد
+نگار هیچ وقت نمیشه ک از ی ادم بخوای ب زور عاشقت بشه و حتی نمیشه بری مثل گداها عشق و گدایی کنی ...صبر کن ببین ک چی میشه اگ محمد رفت ناراحت نباش ب این فکر کن ک کنار کسی ک عاشقشه داره زندگی میکنه
نگار فقط گریه میکرد رفتم جلو بغلش کردم اشکاشو پاک کردم
لباسامونو پوشیدیم و رفتیم پایین محمدبا لبخند اومد جلو ولی وقتی دید چشمای نگار قرمزه لبخندش جمع شد من رفتم جلو ک نگار و محمد حرف بزنن فکر نمیکردم نگار ی روزی تا این حد عاشق بشه ک حساس بشه ب ی نفر میگن عشق در یک نگاه ....پس هنچین افسانه هم نیس
خواستیم سوار ماشین بشیم ک احسان گفت
امیر علی تو بامابیا محمد و نگار با ماشین تو برن
امیر علی هم بدون چون و چرایی قبول کرد و سوار ماشین شد و اونا هم سوار ماشین شدن من عقب نشستم امیر علی جلو احسان هم رانندگی میکرد حرکت کردیم پرسیدم
+محمد گفت اینجوری کنی ماشین جدا بشه
^اره این هم بعد این همه سالی ک اینجا بود انگار میخواد سر و سامون بگیره طفلی ی بار شکست خورد حداقل اینبار نخوره
+نگار میگفت عشق قدیمیش برگشته
^اره ولی محمد پسش زده
نگاهی ب امیر علی کردم مشخص بود تو فکره گفتم
+اقا امیر علی ما چطوره
لبخندی زد و گفت
~خوبم
+قبلا بیشتر حرف میزدینااااا
~ن بابا ما مظلومیم
احسان خندید و گفت
^مظلوم داداشه
روب روی ی رستوران فست فودی ایستاد پیاده شدیم برف بازی بازی میکرد و میومد پایین رفتیم تو و سفارش پیتزا دادیم حال نگار هم مشخص بود ک بهتره
گفتیم و خندیدیم همه مهمون احسان بودیم وقتی شاممون تموم شد گفتم
+چرا نشستیم ما هنوز بریم دیگ زشته الانه ک ریاست بگه میخواین براتون ی پرس دیگ بیارم همه رفتن هیچ کس نیس الا ما
احسان لبخندی زد و گفت
^صبر کن چ عجله ای میریم
احسان گوشیشو اورد بالا و دوربین سلفی فیلم گرفت و گفت
+نگار خوبی؟!
-اره خوبم
+نیستی
یهو ب گریه افتاد
-عشق قدیمی محمد پیداش شده
+واقعا
-اوهوم
+حالا چرا گریه میکنی ی دقیقه اروم باش
-گریه نداره فری من از این پسره محمد خوشم اومده بود این چند روز اخلاقش رفتاراش ب دلم نشست اونم از من خوشش اومده بود و ب زبون اورد ....فری حالم بده نکنه همه چی عوض شه
روی تخت نشستم تو این خونه ادماش هر کدوم ی ماجرای عاشقانه داشتن منو احسان امیر علی و اون دختره ک هیچ وقت نفهمید امیر علی دوستش داره اینم از نگار و محمد چی قراره سر هر کدوممون بیاد
+نگار هیچ وقت نمیشه ک از ی ادم بخوای ب زور عاشقت بشه و حتی نمیشه بری مثل گداها عشق و گدایی کنی ...صبر کن ببین ک چی میشه اگ محمد رفت ناراحت نباش ب این فکر کن ک کنار کسی ک عاشقشه داره زندگی میکنه
نگار فقط گریه میکرد رفتم جلو بغلش کردم اشکاشو پاک کردم
لباسامونو پوشیدیم و رفتیم پایین محمدبا لبخند اومد جلو ولی وقتی دید چشمای نگار قرمزه لبخندش جمع شد من رفتم جلو ک نگار و محمد حرف بزنن فکر نمیکردم نگار ی روزی تا این حد عاشق بشه ک حساس بشه ب ی نفر میگن عشق در یک نگاه ....پس هنچین افسانه هم نیس
خواستیم سوار ماشین بشیم ک احسان گفت
امیر علی تو بامابیا محمد و نگار با ماشین تو برن
امیر علی هم بدون چون و چرایی قبول کرد و سوار ماشین شد و اونا هم سوار ماشین شدن من عقب نشستم امیر علی جلو احسان هم رانندگی میکرد حرکت کردیم پرسیدم
+محمد گفت اینجوری کنی ماشین جدا بشه
^اره این هم بعد این همه سالی ک اینجا بود انگار میخواد سر و سامون بگیره طفلی ی بار شکست خورد حداقل اینبار نخوره
+نگار میگفت عشق قدیمیش برگشته
^اره ولی محمد پسش زده
نگاهی ب امیر علی کردم مشخص بود تو فکره گفتم
+اقا امیر علی ما چطوره
لبخندی زد و گفت
~خوبم
+قبلا بیشتر حرف میزدینااااا
~ن بابا ما مظلومیم
احسان خندید و گفت
^مظلوم داداشه
روب روی ی رستوران فست فودی ایستاد پیاده شدیم برف بازی بازی میکرد و میومد پایین رفتیم تو و سفارش پیتزا دادیم حال نگار هم مشخص بود ک بهتره
گفتیم و خندیدیم همه مهمون احسان بودیم وقتی شاممون تموم شد گفتم
+چرا نشستیم ما هنوز بریم دیگ زشته الانه ک ریاست بگه میخواین براتون ی پرس دیگ بیارم همه رفتن هیچ کس نیس الا ما
احسان لبخندی زد و گفت
^صبر کن چ عجله ای میریم
احسان گوشیشو اورد بالا و دوربین سلفی فیلم گرفت و گفت
۵۰.۱k
۰۱ اسفند ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.