فیک :: ران
#هیچوقت_عاشقت_نبودم
#I_was_never_in_love_with_you
~Part 9
ویو ا.ت
*گوشیشو برمیداره که شماره ران رو سیو کنه که میبینه شیشصد تا میس کال از طرف میچانگ داره (گوشیش سایلنت بوده نشنیده) به میچانگ پیام میده و میگه که سریع میاد اداره.. شماره ران رو میزنه که سیو کنه..*
راستی چی سیوش کنم؟ .. چرا اسمشو نپرسیدم؟
آها .. مامان میدونه کدوم به کدومه *میره از مادرش سوال میپرسه شماره ران رو سیو میکنه بعد اینکه یچیز خورد آماده میشه و میره اداره* *وقتی رسید*
میچانگ: وای ا.ت .. چرا اینقدر دیر اومدی؟
ا.ت : داستان داره الان نمیتونم بهت بگم .. رئیس کجاست؟
میچانگ : اوکی .. تو دفترشه
*میره دفتر رئیس پلیس *
ا.ت : اگر مایل باشید برای عملیات امشب پِلَنمو بگم که اجرا شه
رئیس پلیس: درسته دیر اومدی ولی مهم نیست .. پلنتو بگو
*ا.ت اول پلنشو برای رئیس پلیس و بعدش برای نیرو های ویژه ای که برای حمله آماده کرده بودن توضیح میده که به بهترین نحو کارشونو انجام بدن *
چند ساعت بعد که هوا تقریبا تاریکه ..
ا.ت و رئیس پلیس و نیرو ها به محل عملیات اعزام میشن..
ا.ت : خب طبق همون چیزایی که بهتون گفتم عمل کنید .. در ضمن تا اونجایی که میتونید سعی کنید رئیسشونو زنده دستگیر کنید .. خب .. آماده اید؟
همه : بله
ا.ت خب عملیاتو شروع میکنیم * عملیات غافلگیرانشونو شروع میکنن و بر طبق پلنی که ا.ت داده بود عمل میکنن دم موفقیت بودن که ا.ت میبینه رئیسشون داره فرار میکنه میره دنبالش و با اسلحش یه تیر به پاش شلیک میکنه و میوفته نیرو های پلیسم میان دستگیرش میکنن .. موفق شدن ... همون لحظه خبرنگارا میان برای مصاحبه و...
همون زمان.. ویو بونتن
*مایکی درحال دوریاکی خوردن بود و تلوزیون نگاه میکرد که یهو اخبار شروع شد .. خبر نگارا داشتن از ا.ت و رئیس پلیس مصاحبه میکردن *
خبرنگار : فهمیدم شما کل برنامه این عملیات رو ریخته بودید درسته؟
ا.ت : بله درسته ..*راجع به عملیات توضیح میده که مایکی متوجه خیلی باهوش بودن ا.ت میشه*
خبرنگار : نظرتون راجع به بانتن چیه؟
ا.ت : راستش نظر خاصی راجع بهش ندارم .. ولی احتمال زیاد میدم که میتونم اونا رو هم گیر بندازم
*مایکی که این حرفو میشنوه با صدای بلند میگه*
مایکی : همتون.. بیاید اینجاا
*ران و ریندو و سانزو و کوکو و تاکئومی میان پیش مایکی *
همشون: چیشده؟
*مایکی به تلوزیون اشاره میکنه *
مایکی : اون دختره .. که مثل اینکه اسمش ف.ت ا.ته... برام بیارینششش.. هرجور شده باید بیارینش پیشم..
*با این حرف مایکی ران یکم دلهره ورش داشت و تو ذهنش کلی سوال اومد....
لایکا بالای ۳۰ کامنتا بالای 2۵
نظرتون رفقا ؟
#سناریو #سناریو_انیمه #فیکشن_انیمه #وانشات_انیمه #فیک #فیکشن #وانشات #ران #ران_هایتانی
#I_was_never_in_love_with_you
~Part 9
ویو ا.ت
*گوشیشو برمیداره که شماره ران رو سیو کنه که میبینه شیشصد تا میس کال از طرف میچانگ داره (گوشیش سایلنت بوده نشنیده) به میچانگ پیام میده و میگه که سریع میاد اداره.. شماره ران رو میزنه که سیو کنه..*
راستی چی سیوش کنم؟ .. چرا اسمشو نپرسیدم؟
آها .. مامان میدونه کدوم به کدومه *میره از مادرش سوال میپرسه شماره ران رو سیو میکنه بعد اینکه یچیز خورد آماده میشه و میره اداره* *وقتی رسید*
میچانگ: وای ا.ت .. چرا اینقدر دیر اومدی؟
ا.ت : داستان داره الان نمیتونم بهت بگم .. رئیس کجاست؟
میچانگ : اوکی .. تو دفترشه
*میره دفتر رئیس پلیس *
ا.ت : اگر مایل باشید برای عملیات امشب پِلَنمو بگم که اجرا شه
رئیس پلیس: درسته دیر اومدی ولی مهم نیست .. پلنتو بگو
*ا.ت اول پلنشو برای رئیس پلیس و بعدش برای نیرو های ویژه ای که برای حمله آماده کرده بودن توضیح میده که به بهترین نحو کارشونو انجام بدن *
چند ساعت بعد که هوا تقریبا تاریکه ..
ا.ت و رئیس پلیس و نیرو ها به محل عملیات اعزام میشن..
ا.ت : خب طبق همون چیزایی که بهتون گفتم عمل کنید .. در ضمن تا اونجایی که میتونید سعی کنید رئیسشونو زنده دستگیر کنید .. خب .. آماده اید؟
همه : بله
ا.ت خب عملیاتو شروع میکنیم * عملیات غافلگیرانشونو شروع میکنن و بر طبق پلنی که ا.ت داده بود عمل میکنن دم موفقیت بودن که ا.ت میبینه رئیسشون داره فرار میکنه میره دنبالش و با اسلحش یه تیر به پاش شلیک میکنه و میوفته نیرو های پلیسم میان دستگیرش میکنن .. موفق شدن ... همون لحظه خبرنگارا میان برای مصاحبه و...
همون زمان.. ویو بونتن
*مایکی درحال دوریاکی خوردن بود و تلوزیون نگاه میکرد که یهو اخبار شروع شد .. خبر نگارا داشتن از ا.ت و رئیس پلیس مصاحبه میکردن *
خبرنگار : فهمیدم شما کل برنامه این عملیات رو ریخته بودید درسته؟
ا.ت : بله درسته ..*راجع به عملیات توضیح میده که مایکی متوجه خیلی باهوش بودن ا.ت میشه*
خبرنگار : نظرتون راجع به بانتن چیه؟
ا.ت : راستش نظر خاصی راجع بهش ندارم .. ولی احتمال زیاد میدم که میتونم اونا رو هم گیر بندازم
*مایکی که این حرفو میشنوه با صدای بلند میگه*
مایکی : همتون.. بیاید اینجاا
*ران و ریندو و سانزو و کوکو و تاکئومی میان پیش مایکی *
همشون: چیشده؟
*مایکی به تلوزیون اشاره میکنه *
مایکی : اون دختره .. که مثل اینکه اسمش ف.ت ا.ته... برام بیارینششش.. هرجور شده باید بیارینش پیشم..
*با این حرف مایکی ران یکم دلهره ورش داشت و تو ذهنش کلی سوال اومد....
لایکا بالای ۳۰ کامنتا بالای 2۵
نظرتون رفقا ؟
#سناریو #سناریو_انیمه #فیکشن_انیمه #وانشات_انیمه #فیک #فیکشن #وانشات #ران #ران_هایتانی
۲.۸k
۱۴ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.