های من ات هستم و کوک همسرمه و اون یه آدم خیلی مهربونی ...

های من ا/ت هستم و کوک همسرمه و اون یه آدم خیلی مهربونی هست که میشناسم و اون واقعا منو دوست داره
(ت ویو :صبح )
صبح زود بلند شدم و چهره غرق خواب کوک دیدم که مثل یه پسر بچه ی کوچیک خواب بود منم آروم رفتم یه بوس کوچیک از لبای نرمش گرفتم و آروم از تخت اومدم پایین و یکی از هودی های کوک که دیشب توی لایوش پوشیده بود رو برداشتم پوشیدم و بوی عطرش هنوز روش بود و نفسی کشیدم که عطرش رفت توی تک تک سلول هام و از اتاق مشترکمون خارج شدم و همینجور که داشتم صبحونه رو درست میکردم فکر کردم که چندمه و یادم اومد امروز تولد کوکه و گفتم باید به کوک اذیت کنم می‌خوام که کرم بریزم دیدم دستی دور کمرم حلقه شد و منو کشید توی بغل آرامش بخشش که آروم گفتم
+اووم میشه ولم کنی
_چرا 🧐🤨
+نمیخوام برو عقب
_ا/ت باز چیکار کردم که اول صبح اینجور شدی ..
+هیچی همون دختره که تو کارته و بهت میچسبه و میاد میگه کوکی جونم برو پیشش دیگه
_اها مشکل قبلیه نه ؟؟؟
+کلاغا خبرو زود میرسونن
_واقعا نمی‌فهمم ات
+از کنارش رد شدم و میز رو چیده بودم که پنکک ها رو گذاشتم روی میز و اومدم برم آب پرتقال از تو یخچال بیارم که دیدم کوک وایساده جلوم و کمرمو گرفت و نیم سانتی صورتم قرار گرفت


خب خب اگه خوب بود که بگید بنویسم
شرط
لایک 15
کامنت 20
دیدگاه ها (۳۲)

p13ت ویو امروز روز عروسی بود و منم انگار همه ی دنیا رو سرم آ...

P2دیدم کوک نگام می‌کنه و اومد بوسم کنه که هولش دادم رفت عقب ...

امیدوارم خوشتون بیاد .

p11+دیدم جلوی در ماشینه که به خودم اومدم دیدم دارم گریه میکن...

پارت ۸۲ فیک ازدواج مافیایی

"سرنوشت "p,36...۱۰ مین بعد ....ا/ت : بریم تو ؟ سرده....کوک :...

پارت 12خون تو رگام جم شد....ویو جونگکوک یه نفس عمیق کشیدم بع...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط