با هم رفتیم به محل تولدش همه جا را نشانمان داد و گفت اگ

با هم رفتیم به محل تولدش. همه جا را نشانمان داد و گفت: اگر روزی آقا به من اجازه بدهند از شغلم کناره بگیرم، حتما به روستا برمیگردم و دوباره کار پدرم را انجام میدهم.
پدرم کشاورز بود؛ تمام این بوته ها را با دست خودش کاشت. دوست دارم برگردم و یک کار درآمدزا از همین بیابان که کسی ارزشی برای آن قائل نیست. برای جوان های روستا مهیا کنم.

خواستم این عکس نوشته ها رو اینجا پست کنم، تو فکر دسته‌بندی بودم که ناگاهان یادم اومد باید گذاشت دسته شهدا... #قاسم_هنوز_زندست

#قاسم_سلیمانی #حاج_قاسم #سردار_سلیمانی #سردار_شهید #شهید_سلیمانی #سپهبد_شهید_سلیمانی
دیدگاه ها (۱)

آمد به خط فاطمیون.شب که شد، گفتیم لابد میرود یک جایی دور از ...

وسط میدان صبحگاه دست هایش را بالا گرفت؛ یک دستش وصیتنامه اما...

جانباز بالای پنجاه درصد بود؛ هم حقوق جانبازی داشت، هم حق پرس...

در فرودگاه دمشق نماز جماعت خواندیم.نماز که تمام شد، یک نفر ا...

𝔻𝕣𝕖𝕒𝕞 𝕨𝕚𝕥𝕙 𝕞𝕖⁵

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط