دیشب توی بیمارستان ی مردیو اورده بودن ک از شدت مستی حا

دیشب توی بیمارستان یِ مَردیو اورده بودن کِ از شدت مستی حالش خراب شده بود ی زنم همراهش بود با رنگ پریده چشمای سبزو خیسِِ اشک مردِ انقه مست بود کِ ی ادکلن زنونه زده بودو مدام اسم لیلارو میگف در حالی ک اسم زنش مهسا بود...بالای سرش وایساده بود یطوره مظلومانه ای سرشو پایین انداخته بود با چشای خیس رفته بود توی تارو پود زمین اصن اون لحظه اونجا نبود انگار.. پرستار صداش میکرد و میگف خانوم اسم همسرتون چیه نمیشنید انگار.. نمیدونم اون لحظه نگران حال همسرش بود؟
یا شاید نگران عمری کِ با اون مرد ب باد داده؟
زندگی با مردی ک یِ عمر با خاطرات لیلا کنارش بوده...:(
#ملیچک
دیدگاه ها (۱)

ادبیات طیمارستانی(میم ر دال)(پارت1 18+) من مردها این موجودات...

ادبیات طیمارستانی(میم ر دال)(پارت2 18+)وقتی مردی در خانه را ...

سلین: تو چند ساعت پیش گفتی که عاشقا برای این تو گذر زمان از ...

نگاه سردمو دوخته بودم به پاکت سیگارم، فشار روحی و #روانی عجی...

چندشاتی جونگکوک(پارت‌آخر)

ــــعدالتـــ برایــ یکـــ قاتلـــــــــــ☆p⁵.ویو نویسنده: ای...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط