سلین تو چند ساعت پیش گفتی که عاشقا برای این تو گذر زمان

سلین: تو چند ساعت پیش گفتی که عاشقا برای این تو گذر زمان از هم دلسرد و بیزار میشن که همه چیز طرف مقابلشون براشون تکراری و معمولی میشه، اما من فکر می کنم که می تونم عاشق کسی بمونم که همه چیزش رو می دونم. اگه جادویی تو این دنیا باشه، اگه جادویی تو عشق باشه، بابت این نیست که دو نفر در نظر هم موجودات رمز آلودِ جذابی باشن، جادو باید تو تلاش اون دو تا باشه! تلاششون برای درک همدیگه!
سلین: می دونی من به شکل وحشتناکی بدبینم، مثلا فکر می کنم این ماجرای فمینیسم همش ساخته و پرداخته ذهن مردای خوشگذرونه! "آی زنای دنیا! ذهنتون رو آزاد کنید، جسمتون رو آزاد کنین و با ما تا هر وقت که عشقمون میکشه، باشین!"
جسی: تو با روابط آزاد مشکل داری؟ من شنیدم یک گونه از میمونا هستن که صبح تا شب مشغول جفتگیری هستن! اونا از کمترین میزان خشونت و بیشترین میزان صلح برخوردارن، خیلی هم شادن! شاید ایده آزاد بودن روابط مرد و زن خیلی هم فکر بدی نباشه!
سلین: آره، البته به شرطی که اون زن و مرد یک جفت میمون نر و ماده باشن.........
Before Sunrise (1995)
Director: Richard Linklater #ملیچک
دیدگاه ها (۱)

دیشب توی بیمارستان یِ مَردیو اورده بودن کِ از شدت مستی حالش ...

ادبیات طیمارستانی(میم ر دال)(پارت1 18+) من مردها این موجودات...

نگاه سردمو دوخته بودم به پاکت سیگارم، فشار روحی و #روانی عجی...

شما میدونستی ماها چجور با گریه ی توو چشامون آرایش کردیم؟ مید...

رمان j_k

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط