ظهور ازدواج

ظهور ازدواج )
( پارت ۳۹۶ فصل ۳ )

بغض خيلي شديدي اومد تو گلوم و تمام بدنم لرزید.
جیمین خيلي عصبي فرياد زد جیمین :حرف دهنتو بفهم..
فرد: هااان؟ چیه؟ بهش بگم هرزه بهت برمیخوره اما مثل یه هرزه بندازیش تو یه خونه دیگه و هر وقت بهش نیاز داشتي بري سراغش خوبه؟
اشکم جاري شد.. سکوت بدي تو خونه شکل گرفت و فقط سرفه هاي شديد
جیمین این سکوت رو میشکوند
لعنت بهت و اون قرارداد مسخره ات جيمین ترینر داشتم خفه میشدم
این.. حقم نیست.. فرد: جیمین به خودت بیا...
جیمین درمونده :گفت میترسم فرد..الا میشکنه..: قرارمون شکستن إلا نبود..
با درموندگي بازومو بغل کردم. داشتم میشکستم..
اونقدر حساس شده بودم که فکر دوری و حتی اخم جیمیم
میشکوندم.. وايي. من كي انقدر بهش وابسته شدم؟
فرد : داري سخت میگیری
جیمین : دارم واقعیت رو میبینم.
فرد نفس عميقي کشید و گفت: فك ميكني بفرستيش يه جاي ديگه نمیشکنه؟
جيمین : احساس تنفري از من تو وجودش شکل میگیره..این
محکم ترش میکنه..
میخواد ازش متنفر باشم تا رفتن برام اسون تر بشه؟
همه اینکارا برای این بود؟ برای اینکه راحت برم؟
چونه ام لرزید و با درد شديدي توي قلبم چشمامو بستم.. فرد پوزخند زد
فرد : متنفر بشه تا نشکنه؟ مسخره است
جيمین
جیمین : نمیتونم باهاش تلخي کنم..نمیتونم عوضي بازي در بیارم تا حالش ازم بهم بخوره..سعي ميکنم ولي..نمیتونم..همه اش خراب میشه چون نمیخوام ازارش بدم نمیخوام اشک بریزه،نمیخوام غصه بخوره... اما...نمیخوامم وابسته بشه و دل ببنده. بره بهتره.
فرد : فقط اون وابسته شده؟ حال خوب لیاقت جفتتونه جيمینم خرابش نكن... فقط لذت ببر.. بذار لذت ببره..بذار زندگي کنه..
جيمین جدي و محکم گفت جیمین :نه با من..
دیگه چشه ؟ نگفت چيزي و نفس عمیقی کشید. واقعا چرا اینکارو میکنه؟
برم؟ واقعا اینو میخواد؟ تمام وجودمو غم بدي گرفته بود.
جيمین : ميموني؟
فرد : نه بابا..جفتتون مريضين.. مريضم میکنین..میرم خونه.. فقط اومده بودم یه سری بهتون بزنم که میبینم
عجیب در خودت لوليدي جیمین پوزخند زد.
فرد : دیگه برم این کلید.ولی خوب بهش فك كن. نیکول امشب کجاست؟
جیمین با غیض گفت جیمین : فك كنم اینجا.. احتمالاً میاد به من و إلا
سر بزنه..
فرد با ذوق گفت فرد: پس میمونم
جيمین : خاك برسر سست عنصرت..
دیدگاه ها (۳)

ظهور ازدواج )( پارت ۳۹۷ فصل ۳ )لبخند زورکی زدم و گرفته رفتم...

ظهور ازدواج )( پارت۳۹۸ فصل ۳ )فرد : اره..انقدر به الا و جیم...

ظهور ازدواج )( پارت۳۹۵ فصل ۳ )و گرفته و داغون اروم خودشو پا...

ظهور ازدواجپارت ۳۹۴رفتم تو اشپزخونه....خوشبختانه سوپ آماده د...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط