پارت

پارت :81
ارباب زاده ...


امروز روز مرخصی سوبین بود و یونجون هم نمی‌رفت سرکار در هر صورت هنوز هم سوبین بادیگارد و مدیر شرکت یونجون بود و هر جا اون پسر می‌رفت سوبین هم باید دنبالش می‌رفت ولی آن دفعه دیگه نیاز نبود بره دنبالش چون امروز مرخص بود ...
بلاخره تصمیمش رو گرفت می خواست اعتراف کنه اونم امروز ...
امروز روزش بود شاید دیگه فرصت گیرش میاد پس بهتره هر چه سریعتر اقدام به اعتراف کنه اعترافی که آنقدر طول بکشه قطعاً پشیمانی زیادی هم داره ،یونجون قبلاً با سوبین خوابیده بود پس امکان داره که یه حس های به اون پیدا کرده باشه شاید هم نه ولی مهم نبود مهم این بود که سوبین می خواست اعتراف کنه ...
سوبین دست از فکر کردن برداشت و به سمت کمد لباس هایش رفت
دنبال لباسی می گشت که تا الان نپوشیده باشه هر چه گشت همچین لباسی نداشت از طرفی هم تیم خواست لباس تکراری بپوشه یا هم نمی خواست کت و شلوار باشه چون یک خواست کمی شبیه دوست پسر ها بنظر برسه ..
افف گفت از اینکه هیچی پیدا نکرد کلافه شده بود دو ساعت مونده بود تا تاریک شدن هوا و اون هم به یونجون گفته بود که شب باهم میرن بیرون و الان هیچ لباسی نداشت
از اتاق بیرون رفت خیلی زود به تیشرت سیاه رنگ با بگ دودی پوشید از روی میز کلید ماشین رو برداشت و همان طور در همان لباس ها از خونه زد بیرون با گام های بلند به سمت ماشین رفت سوار ماشین شد
ماشین رو روشن کرد تا خواست حرکت کنه یونجون جلوی ماشینش سبز شد دست هایش توی جیب هایش بودن یه هودی خاکستری پوشیده بود توی آن لباس های خانگی بشدت جذاب شده بود حتا در همین حال هم زیبا و منظم بود سوبین خوشکش زد و هیچ حرکتی انجام نداد یونجون به سمت پنجره ماشین آمد چند تقه به شیشه ماشین زد سوبین شیشه پنجره رو پایین آورد
سوبین با نگاه کنجکاو بهش نگاه میکرد یونجون سرش رو خم کرد تا بتونه با سوبین ارتباط چشمی داشته باشه

" کجا با این عجله؟"

یونجون تمام مدت سوبین رو زیر نظر داشت که چطور با عجله از خونه زد بیرون و داشت سوار ماشین میشود سوبین آب دهانش را پایین فرستاد و گفت

" دارم میرم بیرون "

یونجون آبروی بالا داد و گفت

" تا جای که یادمه قرار بود دو تایی بریم بیرون "

یونجون صاف ایستاد از جلوی ماشین رد شد و از در کنار اون طرف سوار ماشین شد سوبین با تعجب بهش نگاه میکرد سوبین با کنجکاوی گفت

" تو چرا سوار شدی ؟٫٫"

یونجون در حالی که کمر بندش رو می بست گفت

" حرکت کن بریم "

سوبین متعجب بود الان چطور باید می‌رفت لباس بخره انگار برنامه اش بهم ریخته بود ...


ادامه دارد ...
دیدگاه ها (۵)

پارت :82ارباب زاده .....سوبین ماشین رو گوشه ای خلوت پارک کرد...

پارت 67 حذف شده هر کسی خواست پی وی پیامم بده 🖤🔥

پارت :80ارباب زاده ..‌پیر مرد دوباره پرسید ..." نظرت چیه قبو...

#سنگدل part 38جینو ماشین رو در جایگاه مخصوصش پارک کرداز ماشی...

Under the moonlight 2 P9از اون شب گذشت.ساعت ۵ صبح بود هوا هن...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط