part¹⁶🦖🗿
جانگ می « چطور اومدی داخل؟
کوک « کارت اتاقت دست منه! امشب کار زیاد دارم پس دختر خوبی باش و برخلاف میلم عمل نکن.... بعدا تنبیه نافرمانی چند ساعت پیشت رو دریافت میکنی
جانگ می « منو گرفتی اوردی اینجا دیگه مشکلت چیه؟؟؟
کوک « از نافرمانی متنفرم! باید اینو یاد بگیری وایت و اگه نخواهی یاد بگیری مجبورت میکنم پس به نظرم راه حل اولی رو انتخاب کن
.............. صبح روز بعد.........
جانگ می « با صدای زنگ گوشی به پهلو چرخیدم و بدون اینکه چشمام رو باز کنم شی ای که ظاهرا گوشی بود رو از پاتختی برداشتم و جواب دادم... هوم؟
کوک « خوابیدی؟؟؟؟ خرس قطبی ساعتو نگاه کردی؟؟؟؟ هوم؟
جانگ می « عه رئیس تویی
کوک « *سعی در کنترل خشم.... دعا کن پام نرسه به هتل! گوش کن ببین چی میگم تحت هیچ شرایطی در اتاقتو باز نمیکنی فهمیدی؟
جانگ می « غذا؟
کوک « توی اتاق هست
جانگ می « خب مشکلی نیست؛ کاری نداری میخوام بخوابم
کوک « خوب از این چند ساعت استفاده کن چون بعدش....
*صدای در
جانگ می « یه لحظه! اگه اینجا توی هتل نیستی یعنی جین و جیمین هم بردی.... بادیگارد هم نداریم! این کیه؟؟؟
_دیگه اثری از خواب توی وجودش پیدا نمیکرد و تازه حرفهای کوک براش معنا پیدا کرده بودن! حالا که کوک شخصا زنگ زده بود و بهش هشدار میداد یعنی اوضاع اصلا خوب نیست....
جانگ می « باید چه غلطی بکنم الان؟؟؟ این الان در اتاق رو میشکنه
کوک « قایم شو! یه کاری بکن معطل بشن تا خودمو برسونم
جانگ می « باشه
کوک « لعنتیییی *پرت کردن وسایل روی میز
جیمین « چی شده کوک؟؟؟
کوک « مکس رفته سراغ جانگ می
جین « احتمالا فکر کرده معشوقه مخفی ایه که همه ازش حرف میزنن
کوک « چی؟؟
جین « شایعه درست کردن حالا که به هیچ دختری محل نمیزاری یه عشق مخفی داری
کوک « اینو الان باید به من بگی؟؟؟ زود باشید باید بریم هتل
جیمین « مکس چی میشه؟
کوک « اگه رفته باشه هتل اونجا رو براش قبرستون میکنم
جانگ می « عادت کرده بودم به اینکه همیشه یه نفر به دادم برسه و نجاتم بده اما توی دنیایی که سایه ادم هم ترکش میکنه چرا باید از دیگران توقع داشته باشیم تا ابد کنارمون بمونن؟ الان وقت ترس و گریه نبود چون میدونستم مرده و زنده ام برای کسی فرقی نداره.... اسلحه ای نداشتم پس باید از دفاع شخصی استفاه میکردم
جیمین « اولین بار و اولین بار! جانگ می باعث شده بود توی این مدت کوک تغییر کنه! شاید نشون نمیداد اما این دختر براش عجیب مهم شده بود و هر کاری برای محافظت ازش انجام میداد....
جانگ می « وقت واکنش کافی یا فکر نداشتم چون چند دقیقه بعد در با صدای بدی شکسته شد و چند تا غول چماق ریختن داخل!
مکس « به به چه لیدی زیبایی!
جانگ می « تو کی هستی؟
مکس « من؟ از دوستای کوک هستم!
کوک « کارت اتاقت دست منه! امشب کار زیاد دارم پس دختر خوبی باش و برخلاف میلم عمل نکن.... بعدا تنبیه نافرمانی چند ساعت پیشت رو دریافت میکنی
جانگ می « منو گرفتی اوردی اینجا دیگه مشکلت چیه؟؟؟
کوک « از نافرمانی متنفرم! باید اینو یاد بگیری وایت و اگه نخواهی یاد بگیری مجبورت میکنم پس به نظرم راه حل اولی رو انتخاب کن
.............. صبح روز بعد.........
جانگ می « با صدای زنگ گوشی به پهلو چرخیدم و بدون اینکه چشمام رو باز کنم شی ای که ظاهرا گوشی بود رو از پاتختی برداشتم و جواب دادم... هوم؟
کوک « خوابیدی؟؟؟؟ خرس قطبی ساعتو نگاه کردی؟؟؟؟ هوم؟
جانگ می « عه رئیس تویی
کوک « *سعی در کنترل خشم.... دعا کن پام نرسه به هتل! گوش کن ببین چی میگم تحت هیچ شرایطی در اتاقتو باز نمیکنی فهمیدی؟
جانگ می « غذا؟
کوک « توی اتاق هست
جانگ می « خب مشکلی نیست؛ کاری نداری میخوام بخوابم
کوک « خوب از این چند ساعت استفاده کن چون بعدش....
*صدای در
جانگ می « یه لحظه! اگه اینجا توی هتل نیستی یعنی جین و جیمین هم بردی.... بادیگارد هم نداریم! این کیه؟؟؟
_دیگه اثری از خواب توی وجودش پیدا نمیکرد و تازه حرفهای کوک براش معنا پیدا کرده بودن! حالا که کوک شخصا زنگ زده بود و بهش هشدار میداد یعنی اوضاع اصلا خوب نیست....
جانگ می « باید چه غلطی بکنم الان؟؟؟ این الان در اتاق رو میشکنه
کوک « قایم شو! یه کاری بکن معطل بشن تا خودمو برسونم
جانگ می « باشه
کوک « لعنتیییی *پرت کردن وسایل روی میز
جیمین « چی شده کوک؟؟؟
کوک « مکس رفته سراغ جانگ می
جین « احتمالا فکر کرده معشوقه مخفی ایه که همه ازش حرف میزنن
کوک « چی؟؟
جین « شایعه درست کردن حالا که به هیچ دختری محل نمیزاری یه عشق مخفی داری
کوک « اینو الان باید به من بگی؟؟؟ زود باشید باید بریم هتل
جیمین « مکس چی میشه؟
کوک « اگه رفته باشه هتل اونجا رو براش قبرستون میکنم
جانگ می « عادت کرده بودم به اینکه همیشه یه نفر به دادم برسه و نجاتم بده اما توی دنیایی که سایه ادم هم ترکش میکنه چرا باید از دیگران توقع داشته باشیم تا ابد کنارمون بمونن؟ الان وقت ترس و گریه نبود چون میدونستم مرده و زنده ام برای کسی فرقی نداره.... اسلحه ای نداشتم پس باید از دفاع شخصی استفاه میکردم
جیمین « اولین بار و اولین بار! جانگ می باعث شده بود توی این مدت کوک تغییر کنه! شاید نشون نمیداد اما این دختر براش عجیب مهم شده بود و هر کاری برای محافظت ازش انجام میداد....
جانگ می « وقت واکنش کافی یا فکر نداشتم چون چند دقیقه بعد در با صدای بدی شکسته شد و چند تا غول چماق ریختن داخل!
مکس « به به چه لیدی زیبایی!
جانگ می « تو کی هستی؟
مکس « من؟ از دوستای کوک هستم!
۳۳.۰k
۲۰ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۷۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.