part⁴⁶💕🍰
یوشین « اوهو... کاری که گفتم بکن بچه چرا اینقدر لجبازی تو
هه ری « زورگو! گوشی رو به نامجون دادم و ظاهرا یوشین یه سری از برنامه های امشبش و محل عمارت رو به نامجون میگفت چون من آدرس عمارت رو تقریبا فراموش کرده بودم.... مونی
نامجون « جانم؟
هه ری « *ذوق... اینجوری که دیگه نمیتونم صحبت کنم آقا
نامجون « *خنده... باید بهش عادت کنی! چیزی میخواهی؟
هه ری « میشه فردا منو ببری سر خاک مامانم؟ دلم براش تنگ شده
نامجون « سعی میکنم جلسه فردا رو زود تموم کنم؛ اما اگه نرسیدم یکی رو جای خودم میفرستم فقط لطفا تنهایی جایی نرو باشه ماه من؟
هه ری « چشم!
. ...........
.
*مامانی یادته همیشه میگفتی چیزایی که دوست دارم رو توی صندوق بزارم؟ میتونم تو و بابایی رو توی صندوق بزارم تا آسیبی نبینید؟
٫زمانی که همسن تو بودم دنبال این بودم یه همچین چیزی درست کنم! اون موقع مثل الان تو غرق دنیای کودکیم بودم و خبر نداشتم دنیای واقعی چقدر میتونه ترسناک باشه.... من نتونستم همچین چیزی درست کنم اما تو تلاشت رو بکن عسلم! من هر کجای دنیا که باشم ازت حمایت میکنم دخترم
هه ری « این عمارت بخشی از کودکی من بود! بخشی از خاطرات خوب و بد کودکیم... اما تلخی خاطرات این عمارت زور بیشتری داشت! هر موقع اونا رو روی یه وزنه قرار میدم تلخی سنگین تر میشه.... عمارت همون بود! شاید با آجر و سنگ های مرمر تزئین شده بود اما باطنش تغییری نکرده بود
نامجون « هنوزم آزارت میده؟
هه ری « دقیقا چی؟ خاطراتش.... آدمای اینجا یا کسی که تصویرش توی کل عمارت هست اما خودش نیست!
نامجون « اگه بخواهی....
شارلوت « اوه جناب کیم! هه ری... خوش اومدین!
نامجون « اوه...شما باید بانو کنت شارلوت باشید درسته؟
شارلوت « آدم شناس خوبی هستین جناب کیم! قشنگ تر از عکس هایی هستی که ازت دیدم پارک هه ری!
هه ری « ممنون! توقع دیگه ای از نامزد دایی یوشین نداشتم ! باوقار و زیبایید
یوشین « بهتر نیست ادامه تعارف هاتون رو بزارید برای داخل؟
نامجون « موافقم هوا سرده!
چند دقیقه بعد///
نامجون « بعد از یه خوش و بش دوستانه مشغول خوردن چای بودیم که یوشین یه سری برگه گذاشت روی میز! اینا چین؟
یوشین « یه نگاهی بهشون بنداز! برای نقشه ای که داریم یه جور بلیط طلاییه
نامجون « اینا.... اینا رو از کجا اوردی؟
یوشین « درسته با مادر هه ری مشکل داشتم اما اون خواهر من بود! زمانی که فهمیدم قاتلش کیه سعی کردم از پدرت مدرک گیر بیارم و این نتیجه اون جست و جوعه
شارلوت « علاوه بر این فساد های مالی شنیدم...چند فقره قاچاق هم داشته! الان که مستقیما اعلام جنگ کردیم باید خیلی مراقب باشیم چون کیم بزرگ هر کاری میکنه تا موقعیت خودشو حفظ کنه
یوشین « و فرد مشترک و مهم این ماجرا هه ریه!
هه ری « زورگو! گوشی رو به نامجون دادم و ظاهرا یوشین یه سری از برنامه های امشبش و محل عمارت رو به نامجون میگفت چون من آدرس عمارت رو تقریبا فراموش کرده بودم.... مونی
نامجون « جانم؟
هه ری « *ذوق... اینجوری که دیگه نمیتونم صحبت کنم آقا
نامجون « *خنده... باید بهش عادت کنی! چیزی میخواهی؟
هه ری « میشه فردا منو ببری سر خاک مامانم؟ دلم براش تنگ شده
نامجون « سعی میکنم جلسه فردا رو زود تموم کنم؛ اما اگه نرسیدم یکی رو جای خودم میفرستم فقط لطفا تنهایی جایی نرو باشه ماه من؟
هه ری « چشم!
. ...........
.
*مامانی یادته همیشه میگفتی چیزایی که دوست دارم رو توی صندوق بزارم؟ میتونم تو و بابایی رو توی صندوق بزارم تا آسیبی نبینید؟
٫زمانی که همسن تو بودم دنبال این بودم یه همچین چیزی درست کنم! اون موقع مثل الان تو غرق دنیای کودکیم بودم و خبر نداشتم دنیای واقعی چقدر میتونه ترسناک باشه.... من نتونستم همچین چیزی درست کنم اما تو تلاشت رو بکن عسلم! من هر کجای دنیا که باشم ازت حمایت میکنم دخترم
هه ری « این عمارت بخشی از کودکی من بود! بخشی از خاطرات خوب و بد کودکیم... اما تلخی خاطرات این عمارت زور بیشتری داشت! هر موقع اونا رو روی یه وزنه قرار میدم تلخی سنگین تر میشه.... عمارت همون بود! شاید با آجر و سنگ های مرمر تزئین شده بود اما باطنش تغییری نکرده بود
نامجون « هنوزم آزارت میده؟
هه ری « دقیقا چی؟ خاطراتش.... آدمای اینجا یا کسی که تصویرش توی کل عمارت هست اما خودش نیست!
نامجون « اگه بخواهی....
شارلوت « اوه جناب کیم! هه ری... خوش اومدین!
نامجون « اوه...شما باید بانو کنت شارلوت باشید درسته؟
شارلوت « آدم شناس خوبی هستین جناب کیم! قشنگ تر از عکس هایی هستی که ازت دیدم پارک هه ری!
هه ری « ممنون! توقع دیگه ای از نامزد دایی یوشین نداشتم ! باوقار و زیبایید
یوشین « بهتر نیست ادامه تعارف هاتون رو بزارید برای داخل؟
نامجون « موافقم هوا سرده!
چند دقیقه بعد///
نامجون « بعد از یه خوش و بش دوستانه مشغول خوردن چای بودیم که یوشین یه سری برگه گذاشت روی میز! اینا چین؟
یوشین « یه نگاهی بهشون بنداز! برای نقشه ای که داریم یه جور بلیط طلاییه
نامجون « اینا.... اینا رو از کجا اوردی؟
یوشین « درسته با مادر هه ری مشکل داشتم اما اون خواهر من بود! زمانی که فهمیدم قاتلش کیه سعی کردم از پدرت مدرک گیر بیارم و این نتیجه اون جست و جوعه
شارلوت « علاوه بر این فساد های مالی شنیدم...چند فقره قاچاق هم داشته! الان که مستقیما اعلام جنگ کردیم باید خیلی مراقب باشیم چون کیم بزرگ هر کاری میکنه تا موقعیت خودشو حفظ کنه
یوشین « و فرد مشترک و مهم این ماجرا هه ریه!
۱۶.۰k
۲۰ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.