𝖇𝖑𝖔𝖈𝖐 𝖉𝖆𝖞
𝖇𝖑𝖔𝖈𝖐 𝖉𝖆𝖞
𝖕𝖆𝖗𝖙 = 6
ا/ت
بدون اینکه به مامانی به حاضر شدم رفتم..
جلوی ایستگاه اتوبوس وایسادم..
ادرس توی اگهی بود..
پس با اتوبوس تا جایی رفتم و بعد تاکسی گرفتم تا دم در جایی که میخوای پیاده شم..
۲۰ دقیقه بعد..
رسیدم..
اینجا چقد بزرگهههه..
مثل ی قصرههه..
وااااییی..
با دیگاردا علامت (#)
# اطلاعات
"ا/ت برای اگهی خدمتکار شخصی..
# بزارید افای کیم رو بگم تشریف بیارند..
• او سلام خانم ا/ت
خوش اومدید..
بفرمایید..
بفرمایید بالا..
اینجا اتاق اربابتونه اول باید با ایشون صحبت کنید..
" چشم
در زدم..
*بیا تو..
چقد صداش اشنا بود
رفتم تو
" چیی..
تو..
* ا..ت
" تو اینجا چیکار میکنی..
*تو اینجا چیکار میکنی..
"من اومدم تا اینجا کار کنم.
* منم صاحب این امرتم..
"
مث چی تعجب زده بودم..
"خیلی ممنون من کلا پشیمون شدم..
خدافس
*وایسا..
اومدم نزدیکت..
خم شدم در گوشت..
اروم زمزمه کردم
چرا کوچولو..
میترسی زیادی سخت بگیرم..😈
"اهم نه چیزه..
بدو دوییدم سمت در که برم..
جونگ کوکـــ..
دستتو کشیدم..
*یاد بگیر با اربابت درست رفتار کنی..
استخدامی..
" چیییی..
نه
*مجبورم نکن بزور نگهت دارم جوجه..
کییییییم..
•بله قربان
*بگو اتاقشو اماده کنن..
•چشم قربان
* در ضمن اتاقش همین بغلی باشه..
" نهههه..
*کسی ازت نظر نخواست
• چشم قربان
" اخه چرا
* چون من میگم..
"هووف
*بشین
" نشستم
*صبحانه چرب ممنوع
پر کالری ممنوع..
نوشابه بغیر از زیرو ممنوع..
سسیس ممنوع..
لباسای کثیف باید سری شسته بشه..
ویسکی رو میزم همیشه باید باش..
هر چی تموم شد تو نمیخری لیست میدی بادیگاردا میخرن..
هر کاری از بیرون رفتنو اینا داشتب..
اول اجازه میگیری..
بیرون رفتن تنهایی ممنوع..
بادیگاردا یا کیم باید باشن..
تو حق نداری کیمو کیم صدا کنی اقا صداش میکنی و با احترام صحبت میکنی..
گرم گرفتن و دوست شدن با خدمتکارا ممنوع..
اوردن دوست اشنا به عمارت ممنوع..
هر نوع کاری بدون اجازه ممنوع..
لباسای کاریتم توی اتاقت میزارن..
مخالفت کنی با لباس خدمتکاری بدتر تنت میکنم کوچولو..
میتونی بری..
ویسکیم بیار..
"ولی لباسام خونمونه..
*گفتم تو اتاقت هست..
نکنه میخوای چیزه دیگ ایم بپوشی..
" ن..ه
*افرین
از این به بعدم بعد حرفت از کلمه ارباب استفاده کن
فهمیدییییی
"ب..له اربا..ب
*برو
" رفتم بیرون از اتاقش بغضم گرفته بود..
سری رفتم لیوانه ویسکی و ویسکی یخ بردم براش..
*مگه نگفتم لباس خدمتکاریتو بپوششش
هاااا..
میری میپوشی دوبار میارییی..
"سری رفتم تو اتاقم
با دیدنه اون لباسو اشک چشام جمع شد..
اینا خیلی بازن جلوش اینا رو بپوشم ینی..
وووووواییییی
ولی مجبورم
سری یکیشونو پوشیمدو رفتم..
لباسه ات اسلاید اخر هست..
𝖕𝖆𝖗𝖙 = 6
ا/ت
بدون اینکه به مامانی به حاضر شدم رفتم..
جلوی ایستگاه اتوبوس وایسادم..
ادرس توی اگهی بود..
پس با اتوبوس تا جایی رفتم و بعد تاکسی گرفتم تا دم در جایی که میخوای پیاده شم..
۲۰ دقیقه بعد..
رسیدم..
اینجا چقد بزرگهههه..
مثل ی قصرههه..
وااااییی..
با دیگاردا علامت (#)
# اطلاعات
"ا/ت برای اگهی خدمتکار شخصی..
# بزارید افای کیم رو بگم تشریف بیارند..
• او سلام خانم ا/ت
خوش اومدید..
بفرمایید..
بفرمایید بالا..
اینجا اتاق اربابتونه اول باید با ایشون صحبت کنید..
" چشم
در زدم..
*بیا تو..
چقد صداش اشنا بود
رفتم تو
" چیی..
تو..
* ا..ت
" تو اینجا چیکار میکنی..
*تو اینجا چیکار میکنی..
"من اومدم تا اینجا کار کنم.
* منم صاحب این امرتم..
"
مث چی تعجب زده بودم..
"خیلی ممنون من کلا پشیمون شدم..
خدافس
*وایسا..
اومدم نزدیکت..
خم شدم در گوشت..
اروم زمزمه کردم
چرا کوچولو..
میترسی زیادی سخت بگیرم..😈
"اهم نه چیزه..
بدو دوییدم سمت در که برم..
جونگ کوکـــ..
دستتو کشیدم..
*یاد بگیر با اربابت درست رفتار کنی..
استخدامی..
" چیییی..
نه
*مجبورم نکن بزور نگهت دارم جوجه..
کییییییم..
•بله قربان
*بگو اتاقشو اماده کنن..
•چشم قربان
* در ضمن اتاقش همین بغلی باشه..
" نهههه..
*کسی ازت نظر نخواست
• چشم قربان
" اخه چرا
* چون من میگم..
"هووف
*بشین
" نشستم
*صبحانه چرب ممنوع
پر کالری ممنوع..
نوشابه بغیر از زیرو ممنوع..
سسیس ممنوع..
لباسای کثیف باید سری شسته بشه..
ویسکی رو میزم همیشه باید باش..
هر چی تموم شد تو نمیخری لیست میدی بادیگاردا میخرن..
هر کاری از بیرون رفتنو اینا داشتب..
اول اجازه میگیری..
بیرون رفتن تنهایی ممنوع..
بادیگاردا یا کیم باید باشن..
تو حق نداری کیمو کیم صدا کنی اقا صداش میکنی و با احترام صحبت میکنی..
گرم گرفتن و دوست شدن با خدمتکارا ممنوع..
اوردن دوست اشنا به عمارت ممنوع..
هر نوع کاری بدون اجازه ممنوع..
لباسای کاریتم توی اتاقت میزارن..
مخالفت کنی با لباس خدمتکاری بدتر تنت میکنم کوچولو..
میتونی بری..
ویسکیم بیار..
"ولی لباسام خونمونه..
*گفتم تو اتاقت هست..
نکنه میخوای چیزه دیگ ایم بپوشی..
" ن..ه
*افرین
از این به بعدم بعد حرفت از کلمه ارباب استفاده کن
فهمیدییییی
"ب..له اربا..ب
*برو
" رفتم بیرون از اتاقش بغضم گرفته بود..
سری رفتم لیوانه ویسکی و ویسکی یخ بردم براش..
*مگه نگفتم لباس خدمتکاریتو بپوششش
هاااا..
میری میپوشی دوبار میارییی..
"سری رفتم تو اتاقم
با دیدنه اون لباسو اشک چشام جمع شد..
اینا خیلی بازن جلوش اینا رو بپوشم ینی..
وووووواییییی
ولی مجبورم
سری یکیشونو پوشیمدو رفتم..
لباسه ات اسلاید اخر هست..
۱۳.۱k
۱۵ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.