𝖑𝖔𝖈𝖐 𝖉𝖆𝖞
𝖑𝖔𝖈𝖐 𝖉𝖆𝖞
𝖕𝖆𝖗𝖙 = 4
ا/ت
برای فردا بلیط گرفتم که بریم..
مامامی از این خوشحال نبود ولی من مجبور بودم..
اگه اینجا کار با درامد خوب پیدا میشد مجبور میشدیم کلا بیاییم اینجا ولی من اینو نمیخواستم..
وسایلا رو همه رو جم کردم..
وقتی که رفتم دارو های مادر بزرگو بگیرم..
چون مجبور بودم..
فهمیدم قیکتشون رفته بالاتر..
ای تف به این زندگی..
عه..
حالا دیگ با درامد کارمندیم توی کره ام نمیتونم پول هم کرایه خونه هم وسایله خونه هم داروی مادر بزرگ و خورد خوراک لباسارو بدم..
بدبخت شدم..
لعنت به کسی که پدر مادرمو ازم گرفت..
اگه پیداش کنم..
کاری میکنم کله امرشو اب خنک بخوره..
جئون جونگکوک
برای فردا میومدن دنبال تا به کره برم..
همش تو فکره اون دختره ات بودم..
خیلی ذهنمو درگیر کرده بود..
هوووووف..
قبل رفتن زنگ زدم به کیم و بهش گفتم دنبال ی خدمتکار شخصی برام بگرده..
کسیو نیاز داستم که همش پیشم باشه..
سرم خیلی درد میکرد..
به هر مرضی بود گذشت این روز کوفتیو فردا شد..
پاشدم رفتم دوش گرفتم اومدم موهامو خشک کردمو صبحونه خوردم با دیدن ساعت سری رفتم حاضر شدم..
کت شلوار مشکی با پیرهن سفید و کراوات مشکی..
پوشیدم..
و عینک مشکیمو زدم رفتم..
(علامت کیم = •)
• بادیدن رئیس بوق زدم..
*رفتم به سمت ماشین و نشستم..
ا/ت
با صدای مادر بزرگ بیدار شدم..
به رئیس زنگ زدم و گفتم که دیگ نمیام
یکم شاکی شد..
ولی خب کاری نمیشد کرد..
سری حاضر شدم و رفتم پایین صبحانه خوردیم و به سمت فرودگاه رفتیم با صدا کردن پروازمون به سمت هواپیما رفتیم سوار شدیم..
هواپیما حرکت کرد و خدا خدا کردن مادر بزرگ شرو شد..🙄
نیم ساعت بعد
بلخره رسیدیم چمدونارو برداشتم و از هواپیما اومدیم بیرون..
رفتیم به سمت تاکسی و سوار شدیم تا مستقیم بریم به سمت خونه..
جونگکوک
با رسیدن به دم در امارت نفس عمیقی کشیدم کراواتو شل کردم پیاده شدم..
خدمتکارو جلوی در وایسادنو خم شدن..
(علامت خدمتکارا ٪)
٪خوش اومدید ارباب..
کتمو دادم بهش
*میرم اتاق کارم
کیممممم
با من بیا..
اسلاید اخر لباس ا/ت موقعه رفتن به فرودگاه
𝖕𝖆𝖗𝖙 = 4
ا/ت
برای فردا بلیط گرفتم که بریم..
مامامی از این خوشحال نبود ولی من مجبور بودم..
اگه اینجا کار با درامد خوب پیدا میشد مجبور میشدیم کلا بیاییم اینجا ولی من اینو نمیخواستم..
وسایلا رو همه رو جم کردم..
وقتی که رفتم دارو های مادر بزرگو بگیرم..
چون مجبور بودم..
فهمیدم قیکتشون رفته بالاتر..
ای تف به این زندگی..
عه..
حالا دیگ با درامد کارمندیم توی کره ام نمیتونم پول هم کرایه خونه هم وسایله خونه هم داروی مادر بزرگ و خورد خوراک لباسارو بدم..
بدبخت شدم..
لعنت به کسی که پدر مادرمو ازم گرفت..
اگه پیداش کنم..
کاری میکنم کله امرشو اب خنک بخوره..
جئون جونگکوک
برای فردا میومدن دنبال تا به کره برم..
همش تو فکره اون دختره ات بودم..
خیلی ذهنمو درگیر کرده بود..
هوووووف..
قبل رفتن زنگ زدم به کیم و بهش گفتم دنبال ی خدمتکار شخصی برام بگرده..
کسیو نیاز داستم که همش پیشم باشه..
سرم خیلی درد میکرد..
به هر مرضی بود گذشت این روز کوفتیو فردا شد..
پاشدم رفتم دوش گرفتم اومدم موهامو خشک کردمو صبحونه خوردم با دیدن ساعت سری رفتم حاضر شدم..
کت شلوار مشکی با پیرهن سفید و کراوات مشکی..
پوشیدم..
و عینک مشکیمو زدم رفتم..
(علامت کیم = •)
• بادیدن رئیس بوق زدم..
*رفتم به سمت ماشین و نشستم..
ا/ت
با صدای مادر بزرگ بیدار شدم..
به رئیس زنگ زدم و گفتم که دیگ نمیام
یکم شاکی شد..
ولی خب کاری نمیشد کرد..
سری حاضر شدم و رفتم پایین صبحانه خوردیم و به سمت فرودگاه رفتیم با صدا کردن پروازمون به سمت هواپیما رفتیم سوار شدیم..
هواپیما حرکت کرد و خدا خدا کردن مادر بزرگ شرو شد..🙄
نیم ساعت بعد
بلخره رسیدیم چمدونارو برداشتم و از هواپیما اومدیم بیرون..
رفتیم به سمت تاکسی و سوار شدیم تا مستقیم بریم به سمت خونه..
جونگکوک
با رسیدن به دم در امارت نفس عمیقی کشیدم کراواتو شل کردم پیاده شدم..
خدمتکارو جلوی در وایسادنو خم شدن..
(علامت خدمتکارا ٪)
٪خوش اومدید ارباب..
کتمو دادم بهش
*میرم اتاق کارم
کیممممم
با من بیا..
اسلاید اخر لباس ا/ت موقعه رفتن به فرودگاه
۱۲.۳k
۱۳ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.