پارت ۲۲
تا خواست چیزی بنویسه .. منصرف شد و گوشی رو کنار گذاشت
این یعنی چی
-:میشه بگی این یعنی چی الان ردم کردی خب معلومه که ردم میکنی چه انتظاری داشتم ببشخید که مزاحم شدم
خواستم از اتاق برم بیرون که آروم صدام زد .. ولی اون که نمیتونه حرف بزنه ..
+:شو....گ.....ا
به سمتش برگشتم که از تخت بلند شد و اومد روبه روم ایستاد
+:م....ن.....دو....ست ... دا......ر..م
بعدم اومد و بغلم کرد الان عادی ترین واکنشی که میتونم نشون بدم چیه؟
نمیدونم چیکار کنم ...
ناراحت باشم خوشحال باشم تعجب کنم
الان بهترین کار فقط گفتن یه کلمه بود
-:منم دوست دارم
از بغلم بیرون کشیدمش و روی تخت خوابوندمش
-:بگیر بخواب باید استراحت کنی ( فقط کسای که فکر کردن میخوان اهم اهم کنن😀 شرمنده فرزندانم توی بیمارستان نمیشه مامانش میاد داخل بد میشه 😔😔)
چشماش کمکم بسته شد و خوابید ..
هنوز توی شُکم باورم نمیشه یعنی واقعا گفت دوسم داره ..
امیدوارم خواب نباشه.. اگه خواب باشه چی فقط یه. راه هست که ببینم خوابم یا نه ..
با دستم به صورتم سیلی زدم ..
واییی خواب نیست چه خوبببب ولی الان جای سیلی دردم میاد.. خیلی محکم زدم ..
خب وقتِ اینکه برنامه ریزی کنم
اول نامزد کردن بعد تموم کردن دانشگاه
بعدم ازدواج کردن
کلا ۵ یا ۶ سال زمان میخواد .نه این خیلی زیاده
نامزدی بعد ازدواج بعدم تموم کردن مدرسه و دانشگاه
اینجوری هم که ممکنه ا.ت راضی نشه
پس اول تموم کردن مدرسه و دانشگاه بعدم نامزدی و ازدواج
البته که با ازدواج تموم نمیشه و باید ۳ تا بچه هم باشه شاید بیشتر مثلا ۴ یا ۵
ولی فکر کنم اون موقع کمری واسم نمیمونه
حالا کل کلش ۳یا۴ تا
من موندم چطور دوران قدیم ۷یا۸ تا بچه میاورن حتی بیشترم میاوردن
چطور کمرشون سالم میموند (واقعا چطور 🤔)
باید یادم باشه از بابام بپرسم خب اینم میدونم که جوابم و نمیده
چون خودشم نمیدونه
وایسا ببینم من از ازدواج و نامزدی و مدرسه چطور رسیدم به بچه داشتن عجیبه
ولی خب اگه دست من بود همه اش و امروز انجام میدادم فقط مدرسه میموند که من نمیتونم زمان و جلو ببرم
اوفففف.. بهتره یکم جدی باشم
هنوز کلی وقت برای اینکارا هست
همه شون و انجام میدم البته به موقع ....
(یک سال بعد)
......
این یعنی چی
-:میشه بگی این یعنی چی الان ردم کردی خب معلومه که ردم میکنی چه انتظاری داشتم ببشخید که مزاحم شدم
خواستم از اتاق برم بیرون که آروم صدام زد .. ولی اون که نمیتونه حرف بزنه ..
+:شو....گ.....ا
به سمتش برگشتم که از تخت بلند شد و اومد روبه روم ایستاد
+:م....ن.....دو....ست ... دا......ر..م
بعدم اومد و بغلم کرد الان عادی ترین واکنشی که میتونم نشون بدم چیه؟
نمیدونم چیکار کنم ...
ناراحت باشم خوشحال باشم تعجب کنم
الان بهترین کار فقط گفتن یه کلمه بود
-:منم دوست دارم
از بغلم بیرون کشیدمش و روی تخت خوابوندمش
-:بگیر بخواب باید استراحت کنی ( فقط کسای که فکر کردن میخوان اهم اهم کنن😀 شرمنده فرزندانم توی بیمارستان نمیشه مامانش میاد داخل بد میشه 😔😔)
چشماش کمکم بسته شد و خوابید ..
هنوز توی شُکم باورم نمیشه یعنی واقعا گفت دوسم داره ..
امیدوارم خواب نباشه.. اگه خواب باشه چی فقط یه. راه هست که ببینم خوابم یا نه ..
با دستم به صورتم سیلی زدم ..
واییی خواب نیست چه خوبببب ولی الان جای سیلی دردم میاد.. خیلی محکم زدم ..
خب وقتِ اینکه برنامه ریزی کنم
اول نامزد کردن بعد تموم کردن دانشگاه
بعدم ازدواج کردن
کلا ۵ یا ۶ سال زمان میخواد .نه این خیلی زیاده
نامزدی بعد ازدواج بعدم تموم کردن مدرسه و دانشگاه
اینجوری هم که ممکنه ا.ت راضی نشه
پس اول تموم کردن مدرسه و دانشگاه بعدم نامزدی و ازدواج
البته که با ازدواج تموم نمیشه و باید ۳ تا بچه هم باشه شاید بیشتر مثلا ۴ یا ۵
ولی فکر کنم اون موقع کمری واسم نمیمونه
حالا کل کلش ۳یا۴ تا
من موندم چطور دوران قدیم ۷یا۸ تا بچه میاورن حتی بیشترم میاوردن
چطور کمرشون سالم میموند (واقعا چطور 🤔)
باید یادم باشه از بابام بپرسم خب اینم میدونم که جوابم و نمیده
چون خودشم نمیدونه
وایسا ببینم من از ازدواج و نامزدی و مدرسه چطور رسیدم به بچه داشتن عجیبه
ولی خب اگه دست من بود همه اش و امروز انجام میدادم فقط مدرسه میموند که من نمیتونم زمان و جلو ببرم
اوفففف.. بهتره یکم جدی باشم
هنوز کلی وقت برای اینکارا هست
همه شون و انجام میدم البته به موقع ....
(یک سال بعد)
......
- ۱۵.۳k
- ۲۷ بهمن ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۵)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط