پارت ۲۱
-: از کجا مطمئنید
م.ا:.. من دخترم و میشناسم ردت نمیکنه
-:یعنی میگید اونم منو دوست داره
م.ا: دقیقا پسرم همین و میگم اونم تو رو دوست داره
-: واییی ممنوننننن این بهترین چیزی بود که تا حالا شنیدم
م.ا:آروم بیدار میشه
-:وایی ببخشید
م.ا: اشکالی نداره ..الان باید منتظر بمونیم صداش برگرده
-:اره باهاش حرف زدم گفت حالش خوبه و نگرانش نشید
م.ا: خوبه.. معلومه خوابت میاد نه؟
-: راستش اره خوابم میاد
م.ا:برو بخواب الان هوا روشن میشه یکم بخواب
-:کجا بخوابم
م.ا:جای که قبل از اومدن ما خوابیده بودی
-:پس دیدید
م.ا:اره .. خب برو بخواب ما هم میریم بیرون
از اتاق خارج شدن که به سمت ا.ت برگشتم .. امیدوارم زود صداش برگرده
تا بتونم بهش بگم چه حسی بهش دارم
کنارش روی تخت نشستم و دستم و توی موهاش فرو بردم خیلی موهای نرمی داشت دلم میخواد همیشه با موهاش بازی کنم ..
که چشمم به زخم گردنش افتاد اگه من مامانم و نمیزدم اینجوری نمیشد چاقو نمیوفتاد و گردنش و زخم نمی کرد
خم شدم و زخم روی گردنش و آروم بوسیدم . که تکونی خورد
توی بغلم گرفتمش و به صورت قشنگش نگاه میکردم
یه آدم چطور میتونه انقدر زیبا باشه چطور میتونه انقدر تو دل برو باشه
چطور میتونه انقدر کیوت باشه
دلم میخواد اون لپای کیوتش و گاز بگیرم
از لرزش چشماش فهمیدم بیدار شده ولی نمیخواد من متوجه بشم
الان بهترین فرصتِ برای اعتراف کردن بیشتر به خودم نزدیکش کردم و شروع به حرف زدن کردم
-:دوست دارم عزیزم و اینکه تو مال منی این و یادت باشه الان واقعا میخوام جوابت و بدونم ولی حیف صدات گرفته و نمیتونی حرف بزنی اشکالی نداره منتظر میمونم تا وقتی که صدات خوب بشه الآنم میدونی بیداری پس خودت و به خواب نزن ..
با اینکه میدونستم بیداره ولی بازم خودش و به خواب میزد یعنی واقعا جوابی نداره بهم بده .. شاید واقعا خوابیده .. که یهو چشماش و باز کرد و بهش نگاه کرد..
چرا اینجوری نگاه میکنه یهو بلند شد و روی تخت نشست ..
گوشیش و از کنارش برداشت تا خواست چیزی بنویسه.....
م.ا:.. من دخترم و میشناسم ردت نمیکنه
-:یعنی میگید اونم منو دوست داره
م.ا: دقیقا پسرم همین و میگم اونم تو رو دوست داره
-: واییی ممنوننننن این بهترین چیزی بود که تا حالا شنیدم
م.ا:آروم بیدار میشه
-:وایی ببخشید
م.ا: اشکالی نداره ..الان باید منتظر بمونیم صداش برگرده
-:اره باهاش حرف زدم گفت حالش خوبه و نگرانش نشید
م.ا: خوبه.. معلومه خوابت میاد نه؟
-: راستش اره خوابم میاد
م.ا:برو بخواب الان هوا روشن میشه یکم بخواب
-:کجا بخوابم
م.ا:جای که قبل از اومدن ما خوابیده بودی
-:پس دیدید
م.ا:اره .. خب برو بخواب ما هم میریم بیرون
از اتاق خارج شدن که به سمت ا.ت برگشتم .. امیدوارم زود صداش برگرده
تا بتونم بهش بگم چه حسی بهش دارم
کنارش روی تخت نشستم و دستم و توی موهاش فرو بردم خیلی موهای نرمی داشت دلم میخواد همیشه با موهاش بازی کنم ..
که چشمم به زخم گردنش افتاد اگه من مامانم و نمیزدم اینجوری نمیشد چاقو نمیوفتاد و گردنش و زخم نمی کرد
خم شدم و زخم روی گردنش و آروم بوسیدم . که تکونی خورد
توی بغلم گرفتمش و به صورت قشنگش نگاه میکردم
یه آدم چطور میتونه انقدر زیبا باشه چطور میتونه انقدر تو دل برو باشه
چطور میتونه انقدر کیوت باشه
دلم میخواد اون لپای کیوتش و گاز بگیرم
از لرزش چشماش فهمیدم بیدار شده ولی نمیخواد من متوجه بشم
الان بهترین فرصتِ برای اعتراف کردن بیشتر به خودم نزدیکش کردم و شروع به حرف زدن کردم
-:دوست دارم عزیزم و اینکه تو مال منی این و یادت باشه الان واقعا میخوام جوابت و بدونم ولی حیف صدات گرفته و نمیتونی حرف بزنی اشکالی نداره منتظر میمونم تا وقتی که صدات خوب بشه الآنم میدونی بیداری پس خودت و به خواب نزن ..
با اینکه میدونستم بیداره ولی بازم خودش و به خواب میزد یعنی واقعا جوابی نداره بهم بده .. شاید واقعا خوابیده .. که یهو چشماش و باز کرد و بهش نگاه کرد..
چرا اینجوری نگاه میکنه یهو بلند شد و روی تخت نشست ..
گوشیش و از کنارش برداشت تا خواست چیزی بنویسه.....
- ۱۴.۲k
- ۲۶ بهمن ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۹)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط