part21

ا/ت نگاهش رو از جونگکوک گرفت. قلبش دیوانه‌وار توی سینه‌ش می‌کوبید، اما ظاهرش خونسرد بود. انگشتاش رو توی هم قفل کرد و به صندلی تکیه داد.

جونگکوک لیوانش رو روی میز گذاشت. نگاه سنگینش رو روی ا/ت انداخت.
— پس… تصمیمتو گرفتی؟

ا/ت با خونسردی گفت:
— فکر نکن که با یه تهدید کوچیک، می‌تونی منو مجبور کنی.

چشم‌های جونگکوک برق زد. لبخند تاریکی زد و کمی به جلو خم شد.
— تهدید کوچیک؟ فکر کنم باید جدی‌تر عمل کنم.

ا/ت اخماش رو توی هم کشید.
— منظورت چیه؟

جونگکوک با انگشتاش آروم روی میز ضرب گرفت.
— گفتم که… اگه قبول نکنی، هزینه بیمارستان قطع میشه. و… شاید لازم باشه کمی بیشتر از این پیش برم.

ا/ت با خشم گفت:
— تو… خیلی پستی!

جونگکوک لبخند عمیقی زد.
— ممکنه… ولی این بازی رو من تعیین می‌کنم.

ا/ت از روی صندلی بلند شد.
— من بازی تو رو قبول نمی‌کنم.

جونگکوک دستش رو گرفت.
— بشین.

ا/ت با خشم نگاهش کرد.
— ولم کن، جونگکوک!

جونگکوک با جدیت گفت:
— بشین، اگه نمی‌خوای همین‌جا همه‌چیز رو سخت‌تر کنم.

ا/ت نفسش رو با حرص بیرون داد و با بی‌میلی دوباره نشست.
— تو… چی می‌خوای از من؟

جونگکوک لبخند تاریکی زد.
— ازدواج.

ا/ت با خشم گفت:
— چرا من؟ چرا این‌قدر مصمم هستی؟

جونگکوک نگاهش رو به چشمای ا/ت دوخت.
— چون تو… برام خاصی.

ا/ت با ناباوری گفت:
— تو حتی منو دوست نداری.

جونگکوک لبخند خونسردی زد.
— چه اهمیتی داره؟ عشق… یا اجبار… تو آخرش مال من می‌شی.

ا/ت با خشم گفت:
— محاله!

جونگکوک به صندلی تکیه داد.
— پس بهتره آماده باشی. چون فردا، ساعت ۶ صبح، یه ماشین دنبالت میاد. مراسم عقد توی همون باریه که با هم آشنا شدیم.

چشمای ا/ت گشاد شد.
— تو… دیوونه‌ای!

جونگکوک خم شد. انگشتش رو زیر چونه ا/ت گذاشت و صورتش رو بالا آورد.
— ممکنه… ولی تو در نهایت هیچ‌جا برای فرار نداری.

ا/ت نفسش بند اومد. اشک توی چشماش جمع شد. جونگکوک لبخندش رو عمیق‌تر کرد.
— این فقط آغازشه.

جونگکوک عقب رفت، از جاش بلند شد، یه نگاه خونسرد به ا/ت انداخت و با قدم‌های محکم از رستوران بیرون رفت.

ا/ت روی صندلی خشک شده بود. قلبش تند می‌زد. نفسش بریده بود.
— نه… من نمی‌ذارم این اتفاق بیفته…

اما ته قلبش، می‌دونست که راه فراری نداره. جونگکوک این بازی رو شروع کرده بود… و ا/ت حالا یه مهره توی ای دستش بود
دیدگاه ها (۷)

part22

part23

part20

part19

سوار ماشین شدیم رسیدیم که جونگکوک گفت جونگکوک: از کنارم جم ن...

شوهر دو روزه. پارت۷۴

چندشاتی جونگکوک(پارت۴)

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط